یادداشت بی نشان

داشتم تو وب پرسه (البته تحقیقی) میزدم این متن نظرم منو جلب کرد هرچی بالا پایین رفتم و دور زدم نفهمیدم نام ونشان نویسنده چیه با اجازه خودم کپی کردم تا شما هم بخوانید

البته روشنه که از سواد وطبقه اجتماعی و... نویسنده هیچ اطلاعی در دست نیست!!!

مهمونی می دیم اونهایی که دوست داریم و نداریم رو دعوت می کنیم. یواشکی به لباسای اونهایی که دوست نداریم می خندیم. بعد که رفتند با دوستهای خودمونیمون می شینیم به حرفهاشون می خندیم! توی مهمونی واسه همدیگه جوک ترکی می گیم! جوک لری می گیم! اصفهانی ها رو مسخره می کنیم. می گیم کاشونی ها ترسواند! رشتی ها بی غیرتند! کردها خرمتعصب هستند! آبادانی ها لاف میزنند!
پایین شهریها رو آدم حساب نمی کنیم! مرز بین پایین شهر و بالای شهر رو هم خودمون تعیین می کنیم! اونها که از قلهک پایینتر رو قبول ندارند شیک ترند! وقتی یکی از فامیلهامون شهرستان زندگی می کنه و ما یهویی از دهنمون می پره فوری توضیح می دیم که طرف بخاطر شغلش که مدیر فلان کارخونه است اونجا زندگی می کنه!
بشقاب و لیوانهای فرانسوی می خریم! لوسترهای ساخت چین می خریم! شکلات آیدین هدیه نمی بریم چون ایرانیه کلاسش پایینه!
موقعی که اتوبوس میاد حمله می کنیم! اگه اوضاع بحرانی بشه با آرنجمون می زنیم به کناریها راه رو باز می کنیم! آخه خسته هستیم باید زودتر بریم خونه! وقتی کسی نباشه هم همین که می شینیم با ماژیک پشت صندلی ها یادگاری می نویسیم که دفعه دیگه که سوار شدیم به دوستامون هنرمون رو نشون بدیم!
شب چهارشنبه سوری ترقه پرت می کنیم پشت پای زن همسایه که وقتی پرید بخندیم! وقتی تیم فوتبال مورد علاقه امون توی مسابقه می بازه شیشه اتوبوس واحد رو می شکنیم! سیزده بدر گند می زنیم به طبیعت! یعنی همیشه اینکارو می کنیم نه فقط سیزده بدرها!
فحش خواهر و مادر می دیم! به همدیگه! به دین و مذهب! و عربها و غیره! اما تا یه مشکلی پیش میاد میگیم یا فلان امام!! و در لوس آنجلس هم بیشتر سفره حضرت عباس باز میکنیم تا توی تهران..
ما همه مادرزادی سیاستمدار به دنیا اومدیم اما استراتژی تک تکمون با همدیگه و با تمام دنیا متفاوته برای همین در هیچ موردی باهم توافق نداریم و بازهم به هم فحش می دیم! سه تا که میشیم پنج نظر متفاوت داریم و هممون خیال میکنیم حق داریم.
ما به اجدادمون خیلی احترام می ذاریم! مخصوصاً داریوش و اینها! وقتی سر قبرشون میریم حتماً یه یادگاری هم با هرچی که دستمون باشه روی در و دیواراش می کنیم!ما امام زاده می سازیم! بعد پول می ندازیم و از امام زاده می خوایم که مشکلاتمون رو حل کنه!
ما روز عاشورا تاسوعا نذری می دیم! اما برای اینکه زعفرون گرونه روی پلو گلرنگ می ریزیم!
ما احتمالاً غیر از رامسر و کلاردشت جای دیگه ای از ایران رو ندیدیم اما حتماً دوبی رفتیم و فروشگاه عرض الهدایا رو دیدیم! بی برو برگرد هم یه عکسی توی صحرا روی شنها گرفتیم که به همسایه ها نشون بدیم!
ما رانندگیمون حرف نداره! رانندگی بدون فحش و فضیحت برامون معنی نداره! چراغ راهنمایی عابرپیاده، موتورسوار های آدمخور …… فقط یک کلمه از هر مورد کافیه !
ماها سینما نمی ریم و عوضش عشق می کنیم قبل از اینکه فیلم روی پرده سینما بره ما سی دیشو ببریم خونه!
ما – مخصوصاً لوس آنجلسی هامون- وقتی کانال تلویزیونی درست می کنیم یاهیمنطوری آب دوغ خیاری میارندمون توی یه برنامه ای مجری بشیم یا گزارش بدیم یا خداینکرده به عنوان کارشناس حرف بزنیم از هر سه تا کلمه ای که می گیم چهار تاش انگلیسیهاونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتری و صد البته تلفظ صد درصد غلط!
ماها عاشق رقص عربی هستیم! هرچی هم سنمون میره بالاترعلاقه امون به این رقص که تا ابد یادش نمیگیریم هی بیشتر و بیشتر میشه و اصرار میکنیم که باید توی همه مهمونی ها هنرمون رو نشون بدیم!البته دوستان خیلی اصرار میکنندا وگرنه ماها همه خجالتی هستیم و رقصمون نمیاد.
ما توی خیابون زل می زنیم به سینه زن ها! کوچیک یا بزرگ مهم نیست! مهم اینه که وقتی خانومه نزدیک شد حتماً یه متلک آبدار نثارش کنیم ……… ما از اینکارا خیلی می کنیم!
به آذری ها متلک میگیم، اونارو مسخره میکنیم و براشون جوک میسازیم ولی بهترین دوستامون آذری هستن!

اما سه چیز برای ما خیلی مهمه:
یک: ما هیچ وقت اجازه نخواهیم داد که روی هیچ نقشه ای خلیج فارس به خلیج عربی تبدیل بشه!

دو: حواسمون هست که هرجا اسمی از فیلم سیصد برده شد اعتراض کنیم نامه بنویسیم طوماراینترنتی امضا کنیم که چرا قیافه ما ایرانیها رو اینقدر وحشتناک کشیدند! آخه ما ایرانیها اونقدرا هم وحشتناک نیستیم!

سه: دولت کشورمون باید مثل دولت سوئد و نروژ باشه.. دموکرات / عشقی / مهربان. با یک شرط:ما همون “آدم” هایی که در بالا گفتیم بمونیم!!!

مدیر وبلاگ :باز جای شکرش باقیست ولی کاشک اون بالایی ها هم نبود!!





در تب وتاب ظهور

بنام قادر متعال

در تب و تاب  ظهور حضرت حجت(عج)

پیش درآمد

چند روز گذشته تمام فکر  و ذهنم  حول محور مهدویت دور میزد که به فال نیک گرفتم و شادم از این اتفاق میمون ، در سایتها و وبلاگهای مختلفی جستجو کردم تا مطالب مرتبط را بخوانم که الحمد الله کم هم نبودند.

منتظران حضرتش(عج) خیلی فعالند و بحق که رهروان ولایت مایه گذاشتند و خوب کار کردند و صد البته موضوع مهدویت بیش از این طلب میکند و بزرگی واقعه ی ظهور بحدی است که تلاش بیشتری طلب می کند

ولی چیزی که برایم عجیب بود بی توجهی به یک نکته مهم و اساسی بود که بسیار کم در موردش مقاله و کتاب و یاداشت دیدم .

البته شاید من خوب  جستجو نکردم که خوب بعید به نظرم میرسد .

 در باره نشانه های ظهور بحمد الله  مطلب بسیار یافتم و کار قوی شده بود ایرانی و غیر ایرانی ، فارس و عرب و افغان و ترک  و حتی امریکایی  و انگلیسی و ...

هر کس به روشی علائم ظهور را بررسی کرده و حتی بعضیها اتفاقات عصر ما را با روایات مختلف مقایسه کرده اندو نتیجه های جالب توجهی هم گرفته اند .

تعدادی از دوستان و عاشقان مهدی (عج) فاطمه تا جایی پیش رفتند که فرمودند تنها دو نشانه دیگر باقی مانده (خروج سفیانی و مرگ ملک عبدالله آخرین پادشاه مقتدر جزیره العرب!)

البته  من در حد و اندازه ای نیستم که در صحت یا عدم صحت فرمایشات ایشان نظری بدهم  اما نکاتی هست که بنظرم تذکر آن لازم و ضروریست

قبل از هرچیز فرمایشات جناب پناهیان را می آورم

که در چهلمین روز شهادت جواد کردبچه که در انفجار تروریستی عاشورا در کربلا بشهادت رسیدند سخنرانی فرمودند که اشاراتی به ظهور حضرت حجت (عج) داشتند بدین شرح: (چون چند سالی از آن واقعه میگذرد شاید  در ترتیب جملات خطایی باشد که از جناب استاد عذر میخواهم)

"کتابی در لبنان و سوریه منتشر گردیده که در آن با استناد به احادیث  و روایت ائمه (ع) پیش گویی هایی در رایطه با اتفاقات عصر حاضر مینماید( حمله آمریکا به عراق و افغانستان و حوادث بعد از آن در روایات ائمه بیان شده ) حتی هدف بعدی امریکا حمله به سوریه و ارتباط آن با خروج سفیانی  نیز مطرح شده است ....

و لی ایشان به نکته جالبی اشاره دارند  شیعه عاشق مهدی (عج) دنبال بهانه میگردد تا دلخوشی داشته باشد و بگوید ظهور نزدیک است مثلا میگویند سال ظهور حضرت (عج) اول محرم واول فروردین با هم در یک روز شنبه هست ولی شیعه چون عاشق است و طا لب دیدار معشوق خود میباشد امیدوار است  که مثلا یکی در طول این 1200 سال گذشته با غرض وبی غرض ایام هفته و یا ماه را عوض کرده باشد و. این تاریخ  روز و ماه  اصلی نباشد و جعلی باشد "

نکته اول:

پس اینکه عده ای هر نشانه ای را به هر شکل به ظهور مرتبط میدانند  نه از غرض ورزی و نادانی  ونه دشمنی و خدای ناکرده کینه ورزی بلکه اینان همه عاشقند  و مثال مجنون هر نشانی را به لیلی ربط میدهند و حق هم همین است

من و شما و همه شیعیان مخلص آقا امام زمان (عج) دنبال بهانه هستیم تا خدمتشان مشرف شویم رخت سربازی سپاه ایشان را برتن کنیم و انشاء الله در رکاب حضرتش کفر و ظلم  را ریشه کن  کنیم و در نهایت شهادت قسمتمان گردد انشاء الله

البته در بیان مطالب باید بگونه ای عمل شود که خدای ناکرده پس از مدت معینی باعث ریزش جوانان و تازه مسلمانان  نگردد

برای مثال شما را به روش نگارش جناب خادم الامام توجه میدهم که در اکثر نوشته هایشان متذکر هستند که اینها احتمال است و یقینی در کار نیست و چون ما عاشق هستیم دوست داریم فلان شکل بشود

اما دوستانی مثل "شادی فقیه "نویسنده عرب - که اتفاقا جناب خادم الامام نقدی هم بر کتاب ایشان داشتند -در کتابشان بسیار عاشقانه تمام علائم  ظهور را بررسی و نتیجه گیری نموده اند  و تا آنجا پیش رفته اند که مدعی اند دو نشانه ی  دیگر تا  ظهور باقی مانده (انشاء الله چنین باشد)

من سوالم این است اگر مثلا ما آقای فلان را دارای نشانه های فلان شخصیت در روایا ت تشخیص دادیم  ولی این اتفاق نیفتاد و شخصیت  مذکور به هر دلیلی مثلا از قدرت کناره گیری کرد یا اتفاقی مثل ترور برایش رخ داد شما نگارنده محترم دو یا سه سال بعد به جوانی که مکتوبات شما را  بی کم وکاست و عاشقانه پذیرفته  است چه توجیهی  دارید ؟

توجه بفرمایید منظور نظر ما قشر جوان سرگردانی هستند که  به کمترین فرمایش من و شما دل می بندند و گاهی حتی مرید میشوند چنانکه می بینیم در هیئات مذهبی تعدادی جوان مجذوب خطیب مجلس شده و در اکثر برنامه های سخرانی او شرکت می کنند یک رابطه مراد و مریدی برای خودشان میسازند فرمایشات و اعمال خود را منطبق با مرادشان می کنند و ...

این شکل بیان موضوعات مرتبط با مسئله ظهور و آخرالزمان کمی نیاز به دقت و تدبر دارد چنانکه حتی در احادیث ما نیز به دلایل فراوانی اشاره صریح به نام و مکان و زمان خاصی نشده است و شبهات ایجاد شده لازمه امر ظهور تشخیص داده شده است . مثلا برای حفظ جان یاران حضرت بقیه الله نشانه کاملی از شخصیتهای همراه ایشان در دست نیست

نکته دوم :  

همه عزیزان و عاشقان حضرت حجت(عج) مقدمات ظهور را بررسی نمودند و مثلا فرمودند فلان کار تعجیل در ظهور را در پی دارد ولی من ندیدم بطور علمی و کارشناسانه بفرمایند چه اموری باعث تاخیر در فرج میگردد

غم انگیز تر اینکه اخیرا  دشمنان و کفار دست بکار شده اند تا موانعی را ایجاد نمایند و بصورت کاملا حساب شده در ظهور تاخیر بیندازند که البته بنده چون علم مربوطه را ندارم وارد بحث نمیشوم

حال سوال من اینست :

چه کسی باید برای ما توضیح دهد موانع ظهور چیست؟

متولی امر کیست ؟

چه کار هایی تاخیر در ظهور ایجاد میکند؟

چه کسانی باعث تاخیر قیام بقیه الله (عج) میشوند؟

آیا افراد عوام هم در تاخیر ظهور نقش دارند؟

خواص چگونه امر ظهور را بتاخیر می اندازند؟

جداٌ چه کسی و یا کسانی باید پاسخگوی این سوالات باشند؟

پدر نسل اولی

 





'گذر گاه مرصاد

بنام قادر متعال

تا بحال گناه کرده اید؟

نه! اشتباه نکنید اینجا کلیسا و کابین اعتراف نیست  ، من هم پدر روحانی نیستم

اما دین من و دیگر مسلمین اقرار در برابر خدای احد قادر متعال را حرام نکرده

پس میشود در خلوت خود اعتراف کنید و طلب عفو بخشش !

اما کسی هست بتواند بگو ید من گناه نکرده ام؟

نه فکر نمیکنم

اصلا قرار این نیست کسی گناه نکند !!!

چون ، نمیدانم چطور بگویم

بحث علمی نمیکنم

خودمونی(هیئتی) میخوام بگم چه اتفاقی افتاده و در شرف وقوع هست

خوب ، چه میگویی؟!!

کسی هست گناه نکرده باشد ؟

فکر کنم جواب روشن باشد

البته هستند افرادی که گناهی که انجام میدهند و فکر میکنند کار خوب و ثوابی انجام داده اند

مثال هم زیاد دارد !

در تمام طبقات و گروهای جامع میشود این طور افراد را یافت!!!

مثلا یک بازاری با ایمان بچه مسلمان برای فروش کالای اقساطی شرط مدت ومبلغ سود بیشتر و بعد هم کلا شرعی خوب یعنی ربا و نزول ولی خودشان میگویند ...

یا:

یک متعصب از فلان مذهب که شیخ نادان یا مغرضشفتوا داده است که اگر ایکس نفر از فلان فرقه را بکشی بی سوال و جواب میبرندت بهشت !!

اولا یا واقعا نمیدونه یا خودش را زده به نفهمی  چون سود بیشتری میکند

دومی یا خودش تمایل به جنایت دارد و این میشه دستاویزی برای ارضا نفس خبثش یا  خوب اصلا از گناه خودش بی خبره !!

هرچند هر چند بی خبری خودش یک گناه میباشد و اصلا برای ما شیعه ها که ترک واجب محسوب میشود !

مسئله یازده رساله امام (ره):یادگیری مسائلی که انسان نیاز دارد واجب است(نثل به مضمن چون رساله دم دست نبود)

خوب حالا که چی؟ این صغری وکبری میگی که چی بشه

دارم میگم بدترین گناه بی خبری از حکم خدا و معرفت الی الله

از آن بدتر هم هست 

کسی که بیخبر باشد هر کاری ممکن است انجام دهد و بدترین جنایت وفتنه ها را از بیخبری بوجود بیاورند !!!

خوب دقت کنید ،

در تاریخ بدترین فجایع وفتنه ها بدست بیخبر ترین افراد اجرائی شده

اشتباه نکنید گفتم بدست ،

نگفتم سران فتنه بی خبر ند

هرچند آنها هم بنوع دیگر بی خبرند 

خوب که چی ؟

اینکه اگر آگاهی و با خبری باشد ،من و تو و ما ابزار دست تعدادی از خدا بیخبر فتنه گر و سود جو و فرصت طلب نمیشویم که تا احساس خطر و چیز میکنند یا از خواب بیدار میشوند ما را بتاریکی و ظلمت هدایت کنند

حالا کمی فکر کن ببین تا بحال گناهی کرده ای؟ 

اگر گناهی کردی بیا و توبه کن و سعی کن تا جایی که امکان دارد اثر گناه کرده را از بین ببری !

البته بعضی گناه ها هست که نمیشود اثر آن را از بین برد و جبران کرد

گناهی که اثرش ماندگار باشد وبال گردت میشود

خدا بداد کسی برسد که از این دست گناهان مرتک شده باشد  

خوب حالا بگو ببینم ( به خودت بگو) تا بحال گناه کرده ای؟آن هم از این دست گناه وای بر ما

میدانید چه میخواهم بگویم ؟

بهوش باشید قبل از اینکه به بن بست برسیم

قبل از اینکه دیر شده باشد

بصیرت وآگاهی کافی و وافی کسب کنیم

 

یک روایت یادم آمد از فتح مکه:

میگویند در فتح مکه رسول اعظم (ص) اعلام عفو عمومی کرد عده ی از مسلمانان نزد رسول خدا رفتند و پرسیدند یا رسول الله(ص) وحشی قاتل حمزه سید الشهدا توبه کرده و میگوید مسلمان شده ولی ما باور نداریم

رسول خدا فرمود وحشی توبه کرده و در امان است مسلمین سوال کردند یعنی با اینکه قاتل حمزه میباشد باز توبه اش پذرفته شد

رسول خدا فرمودند بله اما او به دین جاهلیت از دنیا میرود زیر کسی که قتل نفس مومن انجام داده باشد مسلمان از دنیا نمیرود

میدانید عاقبت این وحشی چه شد ، خبر آوردند در دوران (فکر کن معاویه )در حالی که مست بود و هرزگی میکرد به جهنم واصل شد

خوب حالا رسیدیم به همانجایی که لازم بود  

تا بحال گناهی کرده ای که مستحق مرگ جاهلیت بشوی؟

خدا نکند 

دوستان کسانی که با واسطه یا بی واسط در مملکت امام زمان فتنه بپا کردند و جوانان این مرز وبوم را (فرق ندارد از چه گروه و دسته ای) بکشتن دادند چطور میتوانند باز گردند و توبه کنند اگر قول رسول خدا را قبول بفرمایند (البته شک دارم )اینان مستحق مرگ جاهلیت هستند.

پاسخ خون های ریخته شده با کیست

فکر نمیکنید اینان همان وحشی های زمان ما هستند

نتیجه عملشان مانند عمل وحشی صدر اسلام است حتی اگر بر اریکه قدرت تکیه زده باشند وسر مست از سکوت خود باشند و ادبیاتشان را تفسیر نمایند با زهم نتیجه کارشان را خواهند دید !!!!

بخشید بنا نداشتم با بزرگان کاری داشته باشم دانه درشتها را بخدا واگذار کرده بودم

از همه مهمتر برای من آن جوان عزیزی است که فریب چرب زبانی ایادی این قدرتهای فتنه گر را خوردند و ندانسته و بی خبر از تمام معادلات قدرت (معادلات همان دانه درشتها)پیش و پس پرده زور مداران و قدرت طلبان وارد این فتنه بی رنگ و پر ننگ شدند

باز میپرسم تا بحال گناهی کرده ای؟

اگر کرده ای توبه کن وبازگرد!

که خدا ارحم الراحمین است محب توابین

اما نباید دیر شود

بقول یکی از دوستان حر هم اگر بعد از ظهر عاشورا توبه میکرد دیگر پذرفته نبود

شیطان دوست ندارد ما فرصتش را بدست بیاوریم 

توبه را نباید بتاخیر انداخت که اگر شیطان دست و پایش در کار ما باز باشد گرفتارمان میکند

پس توبه کنید و باز گردید به آغوش امت اسلام

البته اگر خونی بگردنتان نیست

 

سران فتنه هم بروند برای خود کلاهی بدوزند تا صورت نحسشان را با آن بپوشانند

میفهمید که 

تا زیر چانه بکشید این کلاه را

ننگ این فتنه مثل بسیاری از ننگهای طول تاریخ حداقل دویست سال گذشته این مرز وبوم  بر پیشانی شما حک گشته

تاریخ شما را فراموش نمیکند

و این تنها نفع شما در آن فتنه ننگین بود

جاودانه شدید در تاریخ

در برگ های سیاه تاریخ ایران جاودانه گشتید

حال بروید بمیرید

نشد آخرش هم دانه درشتها را نفرین کردم

خوب چکار کنم نمیتونم

دست خودم نیست

بابا از اینها متنفرم

پدر نسل سوم

 





حدیث قدسی

حدیث قدسی

فکر کنم سال 61 بود اولیل با بود به جبهه اعزام شدم ، آره همان سال 61 بود ما را مستقیم از پادگان امام حسن (الان شده ستاد لشگر 27 حضرت رسول (ص))بردند سنندج از آنجا تقسیم شدیم تعدادی رفتن سقز و عده ای هم بوکان ، من بوکانی شدم خیلی هوا سرد بود اوایل زمستان بود برف حسابی هم جا را پوشانده بود ولی باور کنید حضور آن هم برای اولین بار  بین کسانی که جسمشان تحمل روح بزرگشان را نداشت سرما را برایمان بسیار دلچسب کرده بود زیبا ترین یادگارم از آن سه ماه حدیث قدسی بود که برایم بعد از نماز مغرب و عشاء خواندن ،اولین بار بود میشندیم چقدر دلنشین بود راستش را بخواهید تا آن روز فکر میکردم پیامبر فقط حامل وحی بود و در مورد حدیث قدسی چیزی نشنیده بودم ،الان که دارم این خاطره را مینویسم با اینکه نزدیک به 27 سال از آن روزها میگذرد خود را در آن حال و هوا میبینم وای بر ما ،چرا جا ماندیم نه ببخشید اصلا اعتقاد ندارم جا ماندم ما در زمان و مکان غرق شدیم و شهدا شدند عندربهم یرزقون ،آری آنها ماندند و ما رفتیم

نمیدانم شاید طلب نکردم خدا را ولی نه طلب کردم این را خوب بیاد دارم بسیار در نماز و دعا وشب و سحر وسنگر  خدا را طلب کردم شاید خالصانه نبود، چرا خالصانه بود اشک میریخم ، رجه میزدم ، التماس میکردم خدا را میخواندم  پس فکرکنم پیدا نکردم اما نه پیدا هم کردم چطور ؟خوب فرمایش مولا امیر المومنین را بیاد میآورم که من خدای ندیده را نمیپرستم خوب خدا را در مجاورت شهدا مگر میشود ندید آنها مظهر توحید بودند اصلا تفسیر قل هوالله احد همین شهدا بودند پس چه شد ... شاید نشناختیم ، دیدیم و نشناختیم ، فکر نمیکنم آخر مگر میشود معلم و راهنما شهدا باشند خدا را نشناسی ؟ آری شهید کمیل فرمانده سپاه بوکان یکی از این معلمین بود یک بار دیدمش فقط یک بار،مجذوبش شدم اصلا وجیه عند الله بود هم روحی بزرگ داشت هم همتی بالا خوب وقتی اینچنین تعلیم  شدیم که دیگر نمیشود گفت خدا را نشناختیم هر جا هم لنگ زدیم بدادمان رسیدند هادی کرمیان را بیاد دارم سنی نداشت ولی فهم و درکش به اندازه یک مرد 40 یا 50 ساله بود با او باشی و خدا را نشناسی نه ممکن نیست، پس گیر کار کجا بود ، شاید خدا را دوشت نداشتم فقط شناختمش نمیدانم اصلا ممکن هست خدا را طلب کنی بعد پیدایش کنی آنگاه بشناسی و دوست نداشته باشی نه خوب که فکر میکنم مهربانی او را درک کردم لطف و رحمتش را حس کردم نمیشود نه دوستش داشتم و دارم پس شاید عاشق نشدم آری فکر کنم از اینجا مشکل شروع میشود من عاشق نبودم ، میپرسی چرا و چطور خوب آخر اگر عاشق باشی فدا میشوی و برای فدا شدن لحظه شماری میکنی صبر کن یک لحظه صبر کن من که عاشق بودم یادم میآید برای انجام وظیفه بهانه نمیآوردم فقط بوظیفه عمل میکردم خوب آدمی که عاشق نباشد که برای هر کاری داوطلب نمیشود مگر دیوانه باشد روی مین خوابیدن یا بی عقلیست یا عاشقی زیر تانک رفتن ،چهار لول خفه کردن ، پاتک سپاه چهارم و گارد ریاست جمهوری دفع کردن عشق میخواهد دیوانه هم با آن همه آتش باری و گلوله کپ میکرد ، آری بی عشق نمیشود به اروند زد راستی موجهای اروند را دیده ای ،وقتی به سینه پل میخورد تن رهگذر را میلرزاند .

پس من که عاشق بودم چرا با شهدا نماندم و رفتم در قید زمان و گرفتار دنیا گشتم چرا نکشت مرا که خون بهاء من گردد شاید کاری داشت با من که آوردم اینجا ،

آری ، آری  درست است  کار من هنوز تمام نشده که عند ربهم یرزقون گردم .

سالها قبل فکر کنم 74 یا 75 بود در عالم خواب دیدم با چند تن  از دوستان جهت درگیری با دشمنانی که منطقه دانشگاه تهران را اشغال کرده بودند وارد عمل شدیم خیلی برایم جالب بود فرمانده عملیات از ما خواست با هلیکوپتر مقام معظم رهبری را از دانشگاه خارج کنیم تا دیگر دوستان حمله دشمن را دفع کنند وقتی از خواب برخواستم بفکر رفتم نه فکر کنید خیلی کلاس دارم اما یقین داشتم با ید در انتظار اتفاقی مرتبط با این خواب باشم زیاد طول نکشید قضیه 30 تیر پیش آمد خوب حضور بسیجان سراسر کشور را بعد از 30 تیر بیاد دارید همه  به خیابان ریختن  در دفاع از ولایت ، و به امر آقا همه حضور یافتن گذشت تا شب انتخابات خرداد 88 خوابی دیگر حال مرا دگرگون کرد به همسرم و دخترم گفتم اوضاع کشور بهم میریزد حداقل در روز انتخابات که بعد قضیه فتنه سبز و 8 ماه دفاع مقدس به رهبری امام خامنه ای تا اینجا خوب مهم بود ولی ربطش به جریان حدیث قدسی چیست ؟

تازه فهمیدم اگر مالک و عمار و اباذر و ... در جنگهای صدر اسلام  بشهادت نرسیدند دلیل بر قطع سلسله حدیث قدسی حتما نیست بلکه اینها ذخیره شدند تا در جایی و زمانی خاص خونشان در رگهای اسلام تجدید حیاتی باشد همان زمان و مکانی که رب العالمین صلاح بداند پس امیدوار گشتم و از حضرت دوست خواستم در آزمایشات موفقم گرداند و مرا برای خودش ذخیره کند و در جا و زمان مناسب فدایم کند و خون بهاء من گردد

که این آرزوی تمام عمر من می باشد

انشاء الله

قال الله تعالی :
مَن طَلَبَنی ، وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی ، عَرَفَنی
وَ مَن عَرَفَنی ، اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی ، عَشَقنَی
وَ مَن عَشَقتَنی ، عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ ، قَتَلتَهُ
وَ مَن قَتَلتَهُ ، فَعَلّی دیَتَهَ وَ مَن دیَتَهُ عَلَیّ دیَتَهُ
فاَنَا دیَتَهُ
خداوند متعال می فرماید :
کسی که مرا طلب کند ، مرا پیدا می کند
و کسی که مرا پیدا کند ، مرا می شناسد
و کسی که مرا بشناسد ، مرا دوست دارد
و کسی که من را دوست دارد ، عاشقم می شود
و کسی که عاشق من شود ، من عاشق او می شوم
و کسی که من عاشق او شوم ، می کشمش
و کسی که من او را می کشم دیه دارد و دیه او بر من است
پس من دیه او هستم .”





هاشمی یک سرمایه یا بی مایه

سلام :
عجبا از بعضی دوستان و فرزندان جانبازان که مظلومیت هاشمی را میبینند ولی 3۰ سال مظلومیت انقلاب و اسلام و رهبر را نمیبینند.
مگر نه اینکه از صحابه خاص رسول خدا جمل را بر علی (ع) تحمیل کردندو مگر نه این است که علی (ع) را همین ها سالها خانه نشین کردند.
شمشیر علی (ع) با اشک علی (ع) پیوند خورد در جمل
همین ها بودند که در وصفشان امام مظلوم فرمودند خدا نیامرزد شما را…

برادر من فرزند جانباز و شهید بودند یک جایگاه ارزشی است مشروط بر اینکه در زمان مناسب و مکان مناسب یاد شود .
دفاع از هاشمی محلی از اعراب ندارد برای فرزند جانباز و شهید
هاشمی را از چه سالی میشناسید؟
خاندان او را چه میشناسید؟
دختران و همسران ایشان را هم میشناسید ؟
قضیه سقوط یکی از دامادهای ایشان از ساختمان آلومینوم تهران را شنیده اید؟
در باره تورنتو و کانادا چی ؟
از ویلا های شمال شرق تهران خبر دارید؟
اصلا همه اینها دروغ !!!!!!!!
سکوت در برابر توهینی که به مسجد و قران و عزای حسین را که با چشم خود دیدیم چه!
رقص زنان و دختران بد لباس(نه بد حجاب) در وسط خیابان فیلمش را دیده اید؟
سکوت یعنی چه؟
برادر من پسرم عزیزم ،دمر خوابیدن دختر ایشان در هواپیما مقابل چشمان متعجب نیروی امنیت پرواز سپاه ولی امر را تا بحال نشنیده اید!!!

 والله این موضوع مربوط به اولین دوره ریاست جمهوری ایشان است که بنده بعنوان کسی که هامی ایشان بودم بهترین دوستم را بعد از بیان این مطلب ترد کردم وای که چه تعصبی داشتم؟!!!!!!!!!!
برادر من اینها هاشمی را بزیر کشید نه عرایض این دلسوخته و جای مانده از خیل شهدا!!!!!
هاشمی بدلیل عدم تمکین بفرمایش امام روح الله که فرمودند "پشتیبان ولایت فقیه با شید تا به مملکت شما آسیبی نرسد" حذف میشود اگر خدا بخواهد
این جریان فساد مالی و فرهنگی که از ابتدای دوره سازندگی در مملکت کلید خورد هاشمی را حذف میکند
نقشه راه هاشمی برای انقلاب بعد از امام او را حذف میکند
فکر نمیکنم از این نقشه خبر داشته باشید؟
البته خدا کند که حذف نشود چرا که بهر حال برای ما یک سرمایه بوده ولی در صورت نیاز و برای استمرار نظام و راه امام و احقاق حقوق ضایع شده جمع کثیری از مردم اگر لازم باشد حذف میشود ما با کسی بر سر اصل نظام و راه امام و حقوق مردم معامله نمیکنیم.


یک مطلب مهم دیگر اینکه امام روح الله فرمودند "اگر کاری کردید و حرفی زدید و دیدید دشمنان قسم خورده انقلاب برای شما کف و سوت و هورا کشیدند بدرستی کار خود شک کنید "!!!

آیا در این مدت نشنیدید هل هله نهروانیان دوران را ؟

آیا نشنیدید هل هله فرزندان کشته های بدر و احد عصر ما را ؟


منافقین و وهابیت و حجتیه و لیبرالیسم و کمونیسم مدرنو صهیونیسم و ... همه و همه یک صدا شدند در این فتنه
صدای آمریکا و رادیو فردا و بی بی سی فارسی و الجزیره و العربیه همه دم از آرادی و دمکاراسی بر باد رفته در ایران سر دادن.
اگر اینها مصداق فرمایشات حضرت روح الله نیست پس چیست ؟
آیا جناب هاشمی فراموش کردند لحظات آخر حیات حضرت آمام را که دستشان را در دستان ایشان و مقام معظم رهبر گرفتند توصیه به وحدت بین این دو فرهیخته زمان را کردند و جناب رهبری تاکید فرمودند این امر هرگز از سوی ایشان نفی و خبط نمیشود
آیا جناب هاشمی نبود که با نامه بی سلام و وسلام خود رهبری را … ؟
آیا جناب هاشمی نبود که بعد از نماز جمعه رهبری باز در اماکن مختلف ساز مخالفین را کوک کردند (نماز جمعه تهران و سخرانی مشهد و سخنرانی مجلس خبرگان رهبری)
و هزار آیاهای دیگر که برای من هم هنوز بی جواب مانده
اما با تمام این عرایضی که داشتم ما مطیع رهبری هستیم و خواهان جذب حد اکثر
توبه کنند وباز گزدند خالصانه به آغوش امت اسلام ماکه خدا نیستیم !!!

ولی امر به گذشت شده است تا از ما بگذرند پس میگذریم و توکل به خدا میکنیم


"یا صاحب الزمان ما اندک آبروی داریم که آن را هم بو واسطه شما درایم و برای حفظ این مملکت وانقلاب میدهیم"
از فرمایشات مقام معظم رهبری در نماز جمعه تاریخی تهران

 





22بهمن وشعور شاعر

به گزارش خبرگزاري فارس علي محمد مودب درباره حماسه حضور مردم در راهپيمايي 22 بهمن امسال شعري سروده است. اين شعر چنين است:

(براي همه روستاها و شهرهاي ميهنم)

اين زمستان هم نشد گلزار ما از بادها
مي‌نويسم تا بماند ماجرا در يادها

روزي آري در خيال خويش، عصيان‌ مي‌كنند
خيلِ پيچك‌ها كه مي‌بالند بر شمشادها

چون ز شيرين‌كاري خون‌هاي ما خسرو شدند
تيشه كوبيدند از چه بر سر فرهادها؟!

اي شهيدان وطن! از غيرت خون شما
گشت رسوا زير باران، چهره شيادها

باز ما چون آيه‌هاي محكمي نازل شديم
تا نسوزد خانه از افسون بي‌بنيادها

موج‌ها از هر طرف، سرشارِ ماهي آمدند
آب شد در غرش دريا، دل صيادها

جز سكوت و جز رضا، سي سال كس از ما نديد
مي‌كشيم اينك ز بغض ناكسان فريادها

كاروان از عصر عاشورا پياپي مي‌رود
تا ظهور صبح پايان شب بيدادها




سلام سبز وسفید وسرخ به ایران اسلامی

سلام
 سلامی سبز -رنگ اول پرچم من و تو وهمه ایران
سبزی که رنگ مقدس دین اسلام ناب محمدی(ص) ست
سبزی که رنگ آرامش ودوستی و صفا و مهربانیست

سلامی سفید -رنگ دوم پرچم من و تو و همه ایران
سفیدی که رنگ صداقت است
سفیدی که رنگ بی ریایی و سادگیست
سفیدی که ترکیب تمام رنگهاست
آری اگر رنگ صلح شد برای اینکه همه رنگها را جذب میکند
پس سلامی به تمام رنگها

سلامی سرخ -رنگ سوم پرچم من و تو و همه ایران
 سرخی که خون هزاران ایرانی در طول تاریخ آن را ساخته
 سرخی که یادآور رستم و سهراب و آرش است
سرخی که نشان حسین (ع)و شهادت است
سرخی که نشان ایستادگی ملتی در برابر ظلم شاهان ستمگر است
سرخی که نشان از 31 سال ایستادگی در برابر شرق وغرب متکبر است
 سرخی که رنگ خون بهشتی و مطهری است
 سرخی که رنگ خون همت و باکری و زین الدین و کابلی و نورانی و......
 از کدامشان بگویم از رستم که در هفت خان( نیرنگ) گرفتارش کردند
 از آرش که جانش را در چله کمانش نثاز وطن کرد
 از سهراب که با کین توزی دشمنان کشته بدست پدر گشت
 از ملتی که سالها بلکه قرنها زیر چکمه های ظالمانه شاهان ستمگر له شد و فریاد کرد
 از سی سال توطئه و جنگ و ترور و تحریم و شایعه دشمن و بی وفایی دوستان
 از بهترین فرزندان که امید آینده این ملک بودند و به خاک و خون کشیده شدند
 نه اینها را همه میدانند
 از مظلومیت انسانی می گویم که دوست ودشمن او را آزردند او  دم نزد
 از دوش خسته ومقاوم مردی میگویم که سالها مبارزه کرد
اینک دوست و دشمن بی فایی و نامردی میکنند در حقش
از رزمنده ای که در هر پست وسمتی بود مظلوم بود
 در روز اول ورود امام برای خدمت حتی داوطلب چای ریخت میشود ( دوستان آن زمان متحیر میشوند )
بله آقا در مدرسه رفاه برای اینکه به بعضی ها بفهماند خدمت مهم است نه جای  و منسب داوطلب درست کردن چای در هنگام ورود امام به مدرسه میشود
نه بگذارید از زمان ریاست جمهوریشان بگویم
به تایید دوستان (البته اسرار) نخست وزیری انتخاب میکنند
ای وای این نخست وزیر سوابقش ... ( بروید از پدر بزرگوار جناب رحیم پور  بپرسید ایشان از کدام تیرو طایفه ... هستند)
نخست وزیر پیشنهادی  خواهان قبضه تمام اختیارات است البته قانون هم ضعفهای دارد ولی او بلد است از آن ضعفها چطور استفاد نماید
 آقا عملا در امور دخالتی ندارد
البته گوش جان بفرمان امام میدهند
ولی این بابا باز هم راضی نمیشود استعفا میدهد وسه روز گم میشود فکرش را کنید
مملکت در جنگ است دشمن پشت مرزها سنگر گرفته و نخست وزیر .... نمی دانم کجا گم شده
خدای من این آقای ما چی کشیده از دست اینها
بعد از رحلت امام
 با وجود مخالفت شخص ایشان خبرگان با اتفاق آرا ایشان را رهبر معرفی میکنند
 یعنی جانشین امام راحل،
همان روزهای اول بعضی از حسادت بعضی هم از روی دشمنی قبلی که با اصل نظام داشتند شروع به وراجی کردند
آقا فدای مظلومیتت
مجلس خبرگان تنها با یک رای مخالف ایشان را انتخاب کرد
آن یک رای هم رای خود آقا بود
 راستی زمان جنگ را فراموش کردم
ایشان از آن تعداد مسولینی بود که مستمر در خط مقدم حضور داشتند نه در قرارگاه ها و سنگر های فرماندهی با 6متر خاکریز برای مقابل با بمب های مخوف هواپیماها
رزمندگان ارتش و سپاه و بسیج همواره ایشان را کنار خود میدیدند (نسل سومی ها از اولی ها بپرسند)
بعد از انتخاب ایشان به ولایت امری مسلمین دشمنی ها آغاز شد
از پدر معنوی فتنه سبز اموی گرفته تا یاران طمع کار دنیا پرست همه دنبال تضعیف مقام وشخصیت ایشان بودند
 اما ایشان تنها با رهنمودهای سر بسته و پدرانه سعی در هدایت و جذب اینان داشت ولی ...
در فتنه اخیر هم چندین بار نصیحت فرمودند ولی ...
آقا جانم فدای مظلومیتان
اگر ایشان نیتی جز اصلاح وهدایت ایشان داشتند فکر میکنید اینگونه عمل میکردند
 خدا میداند همین لباس شخصی ها ( البته از نظر فتنه گران هرکس با آمریکا و ایادی آمریکا مخالفت کند لباس شخصی محسوب میشود مثل لباس شخصی های راه پیمایی 22 بهمن خیلی هم بودند تقریبان 5 میلیون نفر) دمار از روزگار آقایان نواندیش در می آوردند
 کمی تامل بر تاریخ سی ساله نهضت حضرت روح الله به ایشان ثابت میکند فتنه های بزرگتر از این توسط ما لباس شخصی ها و بفرمان ولی امر در دم خفه شده است
فتنه کردستان- فتنه خلق عرب- فتنه خلق ترکمن- فتنه خلق بلوچ -فتنه پان ترکیسم-
فتنه آمل- فتنه بنی صدر - فتنه کودتادی نوژه(درود بر روان شهید نوژه)
فتنه بختیاری ها -فتنه باند مهدی هاشمی بیت رهبر معنوی فتنه اخیر
 جای تذکر است اینها نامهایی است که اراذل و اوباش دزدیدند تا مقاصد شو خود را اجرایی کنند وگر نه به طوایف مسلمان ایران هیچ ربطی نداشت
 حال دیدید امام علی خامنه ای چقدر مظلومه و برای اجرای فرامین الهی تا چه اندازه مورد بی مهری دوست و ظلم دشمن قرار گرفته
نو اندیشان دینی و غیر دینی دست در دست هم دادند(اتاق فکر خارج نشین) تا این بزرگ جانباز انقلاب اسلامی را دل سر و نا امید نمایند لیکن حضرتش با توسل به امام زمان (عج) و پیروی از سیره پاک نبوب وعلوی در مقابل همه این دسیسه ها ایستادگی مینماید وما لباس شخصی های سرکوبگر گوش بفرمان ایشان هستیم تا با یک اشاره بساط اینان را برداریم بر سر اربابشان آوار کنیم
 رهبرا از تو بیک اشاره از ما به سر دویدن
و در آخر مپده به دوست و دشمن از 22 بهمن به بعد بد جوری خارج نشینان و داخل چرانهای فتنه به جان هم افتادند و همدیگر را ضایع میکنند باور کنید من که با تماشای برنامه های ایشان کلی حال کردم حیف ایام سوگواریست دل ماتم پیامبر واولادش میسوزد
وسلام





قابل توجه فرزندان شهداء

خیر در این بود که خودم ننویسم این دل نوشته یا بگویم درد دل فرزند شهید قدیانی بی نقص بود ! من خودم هم خواندم خدا او را  با پدرش محشور کند و ما را هم !!!

نجوايي با حاج همت؛ سردار! زمان شما فتوشاپ نبود!

 

من عاشق مادراني هستم که چون تويي را در دامن خود پرورش دادند. من عاشق تو هستم که در وصيتنامه‌ات به جاي تقسيم ارث، دفاع از ولايت فقيه را برايمان ترسيم کردي. سردار! من عمار نيستم اما طلحه و زبير برايم کامنت‌هاي تهديدآميز گذاشته‌اند و من در نبود تو و باکري، در خط مقدم اينترنت تنها مانده‌ام.


 

نجوايي با حاج‌محمد‌ابراهيم همت...

روزگار آزگاري است، «الجزيره» جنون گرفته. با فتوشاپ قتل هابيل را انداخته گردن بسيجي‌ها و مي‌گويد: «همت» را در «جزيره مجنون» لباس‌شخصي‌ها کشته‌اند. همت گرچه پيراهن سپاه به تن داشت ولي خودش لباس‌شخصي بود. بسيجي بود. ما بسيجي‌ها 300‌هزار شهيد داديم، بدون محاسبه عمار ياسر. نورعلي‌ شوشتري را هم حساب نکرديم اما شما تعداد شهداي‌تان با فتوشاپ هم به عدد 30 نمي‌رسد.

 

من قبر‌هاي قطعه منافقين را شمرده‌ام. شهداي بسيج را با ماشين حساب بايد تخمين زد و کشته‌هاي شما را با انگشتان دست. شب‌ها در قبرستان، اين فقط مزار شهداست که ترس ندارد. روزگار آزگاري است، آموزگار دوره راهنمايي برايم «کامنت» گذاشته که: «من معلم انشاي سال دومت بودم، دمت گرم. چه قلم خوبي داري. من همرزم حاجي بودم در طلائيه. دلم خون است. همت بي‌اذن ولي‌فقيه آب هم نمي‌خورد. حالا دلم خون است مي‌بينم که دختر باکري را مصادره کرده‌اند».


اجازه آقا معلم! من همان زمان انشاهايم را با «بسم‌رب‌الشهداء و الصديقين» شروع مي‌کردم و آن‌قدر سلامي که نثار پروردگار و پيامبر و چهارده‌معصوم و امام و 300‌هزار شهيد و رزمندگان اسلام و بسيجي‌هاي مظلوم و مادران شهدا و پدران شهدا و بچه‌هاي شهدا و عمه‌ها و خاله‌هاي شهدا مي‌کردم را کش مي‌دادم... تا بيشتر از يک خط درباره «علم بهتر است يا ثروت» ننوشته باشم. من نه علمش را داشتم نه ثروتش را، اما اين‌قدر معرفتش را دارم که عليه پسر همت مطلبي ننويسم. نه پسر همت که نوه همت، نتيجه همت، نبيره همت و نديده همت نيز از قلم من گزندي نخواهند ديد.

 

آن پسر نوح بود که با بدان بنشست. پسر همت فرزند شهيد است و ان‌شاء‌الله خاندان شهادتش گم نمي‌شود. او آقازاده نيست که بکوبمش. من خود يکي را مي‌خواهم که نازم را بخرد ولي نياز خود را فراموش کرده و ناز پسر همت را مي‌خرم. من يک موي سر پسر حاجي را به تمام جنبش سبز نمي‌دهم و يک موي جوانان معترض وطنم را به کل مملکت آقاي اوباما. البته حساب هتاکان با منتقدان جداست. چه، من خود منتقدم. اعتراض را بايد از زبان من شنيد. فرياد را من کشيدم، آن زماني که «ناطق» در لاک سکوت فرورفته بود. بزرگ‌ترين ظلمي که موسوي کرد به همان 13‌ميليوني بود که فکر مي‌کردند ميرحسين نخست‌وزير امام است و بيشتر از احمدي‌نژاد بوي خميني مي‌دهد. آقاي آموزگار! من هم مثل شما درد دين دارم و ولايت‌مدارم و -حکميت- را فتنه مي‌دانم. باورم هست اما هتاکين مي‌خواهند بين دين من و دين پسر همت تفرقه بيندازند و در «ياهو» با «بالاترين» قهقهه به ريش ما بخندند.

 

من اين جماعت هتاک را خوب مي‌شناسم. اينها مي‌خواهند رابطه ما را هک کنند. پسر ممد اتول شب‌ها خواب بنز مي‌بيند و من خواب اتوبوسي که -خرازي- را به جبهه برد. ناصر قاچاق، پسرش 5‌تا دوست دختر دارد که اسم هيچ‌کدامشان «فاطمه» نيست. «فاطمه» نام مادر من است که مي‌خواست شناسنامه‌ام را دست‌کاري کند و مرا بفرستد «کربلاي 5». خانه من هنوز هم در-شهرک دوئيجي- است نه در برج‌هاي آتي‌ساز. برج‌هاي کج، صراط‌شان مستقيم نيست. راهي که من برگزيده‌ام از «کانال پرورش ماهي» مي‌گذرد. از -شلمچه-، از -موانع نوني‌شکل- اما چهارشنبه‌سوري همين سال گذشته، پسر ممد اتول در اتوبان همت،‌ ترقه‌اي نثار تمثال سردار خيبر کرد و آن چشم‌هايي که انگار خدا برايش سرمه کشيده بود به خون نشست. حالا پسر ممد اتول مدعي همت شده و طرفدار باكري. نه! ما به صرف يک مصاحبه و يک اعتراض، پسر همت را تقديم سنگ به دستان نمي‌کنيم. من به خاطر کار پرمخاطره‌ام، خاطره‌ها دارم از مصاحبت با خانواده‌هاي شهيد. شهيدان شيرودي، علمدار، کارور، باقري، زين‌الدين، جهان‌آرا، چمران و... خانواده‌هاي‌شان همه ولايي‌اند و عاشق رهبري. هتاکان بد جايي سنگر گرفته‌اند. اين ديگ، آشي براي‌شان نخواهد پخت. اين همه را ول کرده‌اند، چسبيده‌اند به پسر همت و دختر باکري، تا حرص مرا دربياورند و از اين 2 عزيز مي‌خواهند چماقي بسازند بر فرق‌ ما. من نمي‌دانم روزنامه فلان با چه رويي سراغ پسر همت مي‌رود اما وصيتنامه خود حاجي را چاپ نمي‌کند! آيا دختر باکري، از پدرش حميد، بزرگ‌تر است؟! مگر شما نگفتيد که شهدا، سربازان وحشي قوم آتيلا هستند؟ مگر جنگ را برادرکشي نخوانديد؟ مگر ننوشتيد که فرهنگ شهادت خشونت‌آفرين است. مگر عکس بسيجي‌ها را فقط در حالت خواب چاپ نمي‌کنيد؟ مگر ادعا نکرديد که بعد از خرمشهر، اشتباه کرديم جنگيديم؟ آيا همت و باکري اشتباهي به شهادت رسيده‌اند؟! اين 2 سردار هر 2 شهداي بعد از «بيت‌المقدس»‌اند. همت در خيبر شهيد شد و آن يکي مرد در بدر و من درد دارد برايم اگر توسط اين بچه مزلف‌ها به شهادت برسم. دشمن من آمريکاست. به گلوي من نوادگان حرمله بايد تير 3 شعبه بيندازند، نه بچه‌هاي گروهبان قندلي! هتاکاني که با فتوشاپ به جنگ نظام ما رفته‌اند، از نبرد رويارو جيم زده‌اند و به گزينه جيم SMS مي‌دهند!! از مردان با حجاب بيش از اين توقعي نيست. اعتراض را به وادي ابتذال کشانده‌اند. کم مانده بگويند هر کس در مستراح، 3 بار آه و 2 بار سيفون را بکشد، اين طرفدار جنبش سبز است. ما به اين بچه‌بازي‌ها فقط مي‌خنديم! وقت ما به «ساعت گرينويچ» تنظيم نشده، مقدس است. اين چند ساعتي که تا «ظهور» مانده، حيف که به بطالت بگذرد. «زمين ابتذال» جاي مبارزه ما نيست. ما بزرگ‌تر از آنيم که شما را دشمن خود بدانيم. دشمن من در «تل‌آويو» است و مي‌خواهد عرصه را بر «سيد خراساني» تنگ کند تا جلوي ظهور را بگيرد. دشمن من مسلح به کلاهک هسته‌اي است نه مجهز به  .SMS من کارهاي مهم‌تري دارم، حتي مهم‌تر از دعوا با پسر همت. بصيرت من به من اجازه نمي‌دهد به گزينه الف SMS بدهم. راي من به گزينه ظهوراست. من اهل صدم نه نود. فردوسي‌پور به درد گزارش بازي منچستر با چلسي مي‌خورد و اينکه آيا دختر خاله همسايه ديوار به ديوار فرگوسن، از سگش راضي شده يا نه. من در اوقات فراغتم گزارش محرمانه موساد را مي‌خوانم که «ليبرمن» سوتي داد و يک جاهايش را لو داد. صهيونيسم مي‌خواهد «مهدي» را بربايد اما موساي ما به نيل افتاده و از دستان پست در امان است و هتاکين مي‌خواهند از درياي آن 13 ميليون، ماهي اغتشاش بگيرند و با فتوشاپ، خود را دشمن ما جا بزنند. دشمن من در اتاق بيضي نشسته است، نه کساني که در چت‌روم با دختران فراري، بازي مي‌کنند. ره به جايي نخواهند برد گمرهان. من حريف خود را مي‌شناسم و خوب مي‌دانم که هنوز هم در بهشت زهرا(س) خلوت‌ترين جا، «قطعه منافقين» است. «ندا» را خدا رحمت کند اما هنوز هم از من در «قطعه 26» نشاني مزار «پلارک» را مي‌پرسند. مزارش از امامزاده زيد شلوغ‌تر شده. از يک مزار بوي گلاب بلند مي‌شود، از يک قبر بوي قير آسفالت خيابان، بوي فريب، بوي توطئه. من در دست چپ ندا، کيسه خون ديدم. «دواگلي» بود شايد. ندا را آرش حجازي کشت.

 

 آقاي پائولو کوئليو! اين بود آن همه انسان‌دوستي‌ات؟! مترجم «کيمياگر»، قاتل از آب در آمد و تو خواستي اداي سعدي ما را در بياوري. سعدي، بني آدم را اعضاي يکديگر مي‌دانست و ملاي روم، مترجم نداشت. همکار BBC نبود. عاشق «شمس» بود و وقتي من داشتم به ندا فکر مي‌کردم، BBC برايش آبغوره مي‌ريخت. جان مرا صهيونيست‌ها بايد بگيرند. من مفت شهيد نمي‌شوم. اين را «حضرت عزرائيل» بداند. فرشته‌اي که در شانه چپ من نشسته، هيچ دعوايي با فرشته سمت راستي ندارد. اين بگومگوها مباحث طلبگي است. چپ و راست چيست؟ داستان ديگري در ميان است. از نظر من پسر همت، نه چپ است نه راست، نه سبز و نه قهوه‌اي. من يک حرف دارم: چرا برخي‌ها، خود همت را جزو خانواده همت نمي‌دانند؟ پدر و مادر همت هم، خانواده همت‌اند و يکي از روزنامه‌ها به جاي چاپ وصيتنامه همت، پسرش را به جنگ من فرستاده، تا يک چيز او بار من کند و يک چيز من بار او کنم و سارکوزي به هر دوي ما بخندد. من براي همت فاتحه مي‌خوانم و در قطعه منافقين، سوره منافقون. قلم من جوهري دارد به رنگ بصيرت که در شناخت دوست و دشمن دچار اشتباه نمي‌شود. من قابل ناسزاهايي نيستم که دختر باکري نثار لباس‌شخصي‌ها کرد.

 

حميد باکري، خود لباس‌شخصي بود و مي‌گفت: بعد از جنگ، مردم 3 دسته مي‌شوند، عده‌اي خسته مي‌شوند، عده‌اي از انقلاب برمي‌گردند و يک عده هم آنقدر خون‌دل مي‌خورند تا دق کنند. من جزو همين دسته سومم و همين روزها دق خواهم کرد. اين نوشته شايد نامه‌اي باشد به پسر همت يا نه، بهتر است درد دلي باشد با سردار خيبر. سردار! «دوباره دشنه بردار، آن سو همه نهرواني‌اند». دشمن تو صدام بود و اينجا دشمن قصد کرده مرا به جنگ فرزند تو بفرستد. اينجا ما روي هر کسي دست مي‌گذاريم، سابقه‌اش را به رخ ما مي‌کشد. به ما مي‌گويند، «بسيجي‌هاي جنگ‌نديده». راست مي‌گويند. نسل من از جنگ، فقط مزه بي‌پدري‌اش را چشيده و من «با همه بي‌سروساماني‌ام، باز به دنبال پريشاني‌ام». نسل من رنگ جنگ را به چشم نديد اما ترکش‌هايي که خورد، از جنس زخم‌زبان بود. با فتوشاپ به دست بسيجي نسل من اسلحه مي‌دهند و ما را متهم مي‌کنند به کشتن ندا. حيف گلوله من نيست که جز سينه پرکينه صهيونيست‌ها را بدرد؟! کاش مي‌شد سردار! تو را با فتوشاپ از طلائيه بيرون مي‌آوردم و مي‌گذاشتمت جلوي دکه روزنامه‌فروشي تا بخواني که عليه بسيج چه مي‌نويسند. کاش بودي و مي‌ديدي که با فتوشاپ چه ماهرانه جاي هابيل و قابيل را عوض کرده‌اند. مگر با فتوشاپ نبود که «علي» را تارک‌الصلاهًْ خواندند و ابن‌ملجم را تجسم عبادت. سردار! زمان شما فتوشاپ نبود و همين که سر تو در خيبر از بدنت جدا شد، سيم اينترنت هم وصل شد. ديشب يکي برايم کامنت گذاشته بود که چرا نان شهدا را مي‌خوري. اين هم شد حکايت سانديس و «چهارشنبه و اتوبوسي که ما را آورد راهپيمايي». آقاجان! ‌من سال‌هاست که پاي سفره شهدا نشسته‌ام و دارم نان شهدا را مي‌خورم، حرفي هست؟! نان 24 Frence باگت است و از گلوي من پايين نمي‌رود. من سر سفره پدر و مادرم بزرگ شدم، نه در سفره‌خانه کنار سفارت انگليس. من زماني که داشتم درد انقلاب را مي‌کشيدم، آقازاده‌ها قليان مي‌کشيدند و با دودش، جامعه مدني مي‌ساختند. سفره‌ خانه‌ ما هنوز هم همان چفيه زمان جنگ است. شايد الان يکي از قول شريعتي برايم «کامنت» بگذارد که: «آدم بايد نان دنيا را بخورد و براي دين کار کند». من شريعتي را قبول دارم و دکتر مي‌گفت: «خوارج کساني هستند که کلمات دشمن را نشخوار مي‌کنند به زيان دوست» و من به‌خاطر همين حرف‌ها خوارج را «مردمي خداجو» نمي‌دانم. اما الان «خدا» را در گوگل هم که سرچ کني، کلي عکس زن لخت مي‌آيد که روي کشتي کنار دست ناخدا نشسته‌اند. خداي من خداي کشتي نوح است. خداي «سفينهًْ‌النجاهًْ». من خدا را در قرآني جست‌وجو مي‌کنم که همت و باکري از زير آن رد شدند، نه قرآني که رفت روي نيزه. سردار! بعد از تو من در يک تعزيه نقش عمار ياسر را بازي کردم اما تلويزيون فقط قطام را نشان داد و عده‌اي در لباس خوارج در همان تعزيه فرق علي را شکافتند و بعد تعزيه را جدي گرفتند و افتادند به جان ما و حالا مي‌گويند شمشيري که عليه ولايت کشيدند، اعتراض مدني بود. من مي‌ترسم سردار! مي‌ترسم ما آن قدر حقوق شهروندي ابن ملجم را جدي بگيريم که باز هم «علي» تنها بماند. مي‌ترسم آنقدر براي سران فتنه محافظ بگذاريم که ديگر هيچ‌کسي نماند تا از انقلاب محافظت کند. سردار! در چارچوب همين قانون اساسي، دل ما را خون کرده‌اند و من خوشم آمد که تو چه بموقع پرکشيدي و نديدي اين روزها را که حتي جواب سلام را هم بايد در «کامنت» گذاشت. جنگ با فتوشاپ همين است ديگر! با همين فتوشاپ مي‌خواهند مرا و پسر تو را به جان هم بيندازند. من کنايه‌ها را تحمل مي‌کنم و «آقا» اگر بخواهد باز صبر مي‌کنم. راستي سردار! نشنيدي که آقا مي‌گفت: «اين عمار»؟!

 

...و تو رفتي در روزگار جنگ. اين ما هستيم و جنگ روزگار. آموزگار دوره راهنمايي برايم کامنت گذاشته که: «حاج همت مي‌گفت من حاضرم در پوتين بچه بسيجي‌ها آب بخورم». سردار! اين حرف‌ها الان شعاري شده و ديگر خريداري ندارد. به جان پسرت، تا دو تا فحش نثار ما نکني کسي برايت هلهله نمي‌کشد. اينجا ما با عده‌اي طرفيم که سر مزار ندا مي‌خواهند فاتحه انقلاب را بخوانند. گذشت دوره وصيتنامه نوشتن. الان بازار بيانيه دادن و نامه فرستادن داغ است. و سران فتنه، عجبا که برادري‌شان را به ضدانقلاب ثابت کرده‌اند اما ارث‌شان را از انقلاب، از خون تو مي‌خواهند. تو ساده بودي که مي‌گفتي ما هميشه به انقلاب بدهکاريم. اين صف را که مي‌بيني، استثنائا با فتوشاپ درست نشده و صف طلبکاران از انقلاب است. به مهندس هم که رياست‌جمهوري را بدهي، شيخ را به چه راضي کني؟ ديگر کسي سردار! آسماني نيست و همه زمينگير شده‌اند. اينجا ناموس عده‌اي BBC است و امنيت ملي عده‌اي ديگر را CNN تعيين مي‌کند. ناموس من اما خون توست. خون تو سبز نبود. به سرخي خون حسين مي‌زد. آمين‌گوياني که رفتند روي مين و افتادند زمين، خون هيچ‌کدامشان سبز نبود. سبز، رنگ پيراهن سپاه بود که يک عکس خميني داشت. سبز، يکي از 3 رنگ پرچم قشنگ جمهوري اسلامي است که روي تابوت تو کشيده بودند. سبز، پيشاني‌بند «يازهرا»ي پدرم بود که در بيت‌المقدس به شهادت رسيد. سبز، نگين انگشتر «آقا»ست. کاخ دمشق، سبز نبود. عمروعاص به عشق معاويه، با فتوشاپ سبزش کرده بود و رنگش بوي لجن مي‌داد و خوارج چون «آنفلوآنزاي خوکي» گرفته بودند، فريب فتوشاپ را خوردند.

 

در اين روزگار آزگار، اين ما هستيم و جنگ روزگار. روزگاري که سردار! با ما سر ناسازگاري دارد. من نه با پسر تو دعوا دارم نه با دختر باکري. من عاشق مادراني هستم که چون تويي را در دامن خود پرورش دادند. من عاشق تو هستم که در وصيتنامه‌ات به جاي تقسيم ارث، دفاع از ولايت فقيه را برايمان ترسيم کردي. سردار! من عمار نيستم اما طلحه و زبير برايم کامنت‌هاي تهديدآميز گذاشته‌اند و من در نبود تو و باکري، در خط مقدم اينترنت تنها مانده‌ام. گلوله‌هاي گوگل به جان قلم من افتاده‌اند و هکرهاي خداجو مي‌خواهند آرمان‌ مرا هک کنند. وصيتنامه‌ات را بفرست سردار! نشاني وبلاگ من کمي آنسوتر از «سه‌راهي شهادت» است.

 

 

 

نويسنده: حسين قدياني (فرزند شهيد اکبر قدياني





گزارش تخلف
بعدی