حدیث قدسی

حدیث قدسی

فکر کنم سال 61 بود اولیل با بود به جبهه اعزام شدم ، آره همان سال 61 بود ما را مستقیم از پادگان امام حسن (الان شده ستاد لشگر 27 حضرت رسول (ص))بردند سنندج از آنجا تقسیم شدیم تعدادی رفتن سقز و عده ای هم بوکان ، من بوکانی شدم خیلی هوا سرد بود اوایل زمستان بود برف حسابی هم جا را پوشانده بود ولی باور کنید حضور آن هم برای اولین بار  بین کسانی که جسمشان تحمل روح بزرگشان را نداشت سرما را برایمان بسیار دلچسب کرده بود زیبا ترین یادگارم از آن سه ماه حدیث قدسی بود که برایم بعد از نماز مغرب و عشاء خواندن ،اولین بار بود میشندیم چقدر دلنشین بود راستش را بخواهید تا آن روز فکر میکردم پیامبر فقط حامل وحی بود و در مورد حدیث قدسی چیزی نشنیده بودم ،الان که دارم این خاطره را مینویسم با اینکه نزدیک به 27 سال از آن روزها میگذرد خود را در آن حال و هوا میبینم وای بر ما ،چرا جا ماندیم نه ببخشید اصلا اعتقاد ندارم جا ماندم ما در زمان و مکان غرق شدیم و شهدا شدند عندربهم یرزقون ،آری آنها ماندند و ما رفتیم

نمیدانم شاید طلب نکردم خدا را ولی نه طلب کردم این را خوب بیاد دارم بسیار در نماز و دعا وشب و سحر وسنگر  خدا را طلب کردم شاید خالصانه نبود، چرا خالصانه بود اشک میریخم ، رجه میزدم ، التماس میکردم خدا را میخواندم  پس فکرکنم پیدا نکردم اما نه پیدا هم کردم چطور ؟خوب فرمایش مولا امیر المومنین را بیاد میآورم که من خدای ندیده را نمیپرستم خوب خدا را در مجاورت شهدا مگر میشود ندید آنها مظهر توحید بودند اصلا تفسیر قل هوالله احد همین شهدا بودند پس چه شد ... شاید نشناختیم ، دیدیم و نشناختیم ، فکر نمیکنم آخر مگر میشود معلم و راهنما شهدا باشند خدا را نشناسی ؟ آری شهید کمیل فرمانده سپاه بوکان یکی از این معلمین بود یک بار دیدمش فقط یک بار،مجذوبش شدم اصلا وجیه عند الله بود هم روحی بزرگ داشت هم همتی بالا خوب وقتی اینچنین تعلیم  شدیم که دیگر نمیشود گفت خدا را نشناختیم هر جا هم لنگ زدیم بدادمان رسیدند هادی کرمیان را بیاد دارم سنی نداشت ولی فهم و درکش به اندازه یک مرد 40 یا 50 ساله بود با او باشی و خدا را نشناسی نه ممکن نیست، پس گیر کار کجا بود ، شاید خدا را دوشت نداشتم فقط شناختمش نمیدانم اصلا ممکن هست خدا را طلب کنی بعد پیدایش کنی آنگاه بشناسی و دوست نداشته باشی نه خوب که فکر میکنم مهربانی او را درک کردم لطف و رحمتش را حس کردم نمیشود نه دوستش داشتم و دارم پس شاید عاشق نشدم آری فکر کنم از اینجا مشکل شروع میشود من عاشق نبودم ، میپرسی چرا و چطور خوب آخر اگر عاشق باشی فدا میشوی و برای فدا شدن لحظه شماری میکنی صبر کن یک لحظه صبر کن من که عاشق بودم یادم میآید برای انجام وظیفه بهانه نمیآوردم فقط بوظیفه عمل میکردم خوب آدمی که عاشق نباشد که برای هر کاری داوطلب نمیشود مگر دیوانه باشد روی مین خوابیدن یا بی عقلیست یا عاشقی زیر تانک رفتن ،چهار لول خفه کردن ، پاتک سپاه چهارم و گارد ریاست جمهوری دفع کردن عشق میخواهد دیوانه هم با آن همه آتش باری و گلوله کپ میکرد ، آری بی عشق نمیشود به اروند زد راستی موجهای اروند را دیده ای ،وقتی به سینه پل میخورد تن رهگذر را میلرزاند .

پس من که عاشق بودم چرا با شهدا نماندم و رفتم در قید زمان و گرفتار دنیا گشتم چرا نکشت مرا که خون بهاء من گردد شاید کاری داشت با من که آوردم اینجا ،

آری ، آری  درست است  کار من هنوز تمام نشده که عند ربهم یرزقون گردم .

سالها قبل فکر کنم 74 یا 75 بود در عالم خواب دیدم با چند تن  از دوستان جهت درگیری با دشمنانی که منطقه دانشگاه تهران را اشغال کرده بودند وارد عمل شدیم خیلی برایم جالب بود فرمانده عملیات از ما خواست با هلیکوپتر مقام معظم رهبری را از دانشگاه خارج کنیم تا دیگر دوستان حمله دشمن را دفع کنند وقتی از خواب برخواستم بفکر رفتم نه فکر کنید خیلی کلاس دارم اما یقین داشتم با ید در انتظار اتفاقی مرتبط با این خواب باشم زیاد طول نکشید قضیه 30 تیر پیش آمد خوب حضور بسیجان سراسر کشور را بعد از 30 تیر بیاد دارید همه  به خیابان ریختن  در دفاع از ولایت ، و به امر آقا همه حضور یافتن گذشت تا شب انتخابات خرداد 88 خوابی دیگر حال مرا دگرگون کرد به همسرم و دخترم گفتم اوضاع کشور بهم میریزد حداقل در روز انتخابات که بعد قضیه فتنه سبز و 8 ماه دفاع مقدس به رهبری امام خامنه ای تا اینجا خوب مهم بود ولی ربطش به جریان حدیث قدسی چیست ؟

تازه فهمیدم اگر مالک و عمار و اباذر و ... در جنگهای صدر اسلام  بشهادت نرسیدند دلیل بر قطع سلسله حدیث قدسی حتما نیست بلکه اینها ذخیره شدند تا در جایی و زمانی خاص خونشان در رگهای اسلام تجدید حیاتی باشد همان زمان و مکانی که رب العالمین صلاح بداند پس امیدوار گشتم و از حضرت دوست خواستم در آزمایشات موفقم گرداند و مرا برای خودش ذخیره کند و در جا و زمان مناسب فدایم کند و خون بهاء من گردد

که این آرزوی تمام عمر من می باشد

انشاء الله

قال الله تعالی :
مَن طَلَبَنی ، وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی ، عَرَفَنی
وَ مَن عَرَفَنی ، اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی ، عَشَقنَی
وَ مَن عَشَقتَنی ، عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ ، قَتَلتَهُ
وَ مَن قَتَلتَهُ ، فَعَلّی دیَتَهَ وَ مَن دیَتَهُ عَلَیّ دیَتَهُ
فاَنَا دیَتَهُ
خداوند متعال می فرماید :
کسی که مرا طلب کند ، مرا پیدا می کند
و کسی که مرا پیدا کند ، مرا می شناسد
و کسی که مرا بشناسد ، مرا دوست دارد
و کسی که من را دوست دارد ، عاشقم می شود
و کسی که عاشق من شود ، من عاشق او می شوم
و کسی که من عاشق او شوم ، می کشمش
و کسی که من او را می کشم دیه دارد و دیه او بر من است
پس من دیه او هستم .”






نظرات:

عرض ادب
«کوثر» می‌گوید:
«سلام و عرض ادب. چقدر کلیک کردم تا بالاخره یک جایی رو برای کامنت گذاشتن تونستم پیدا کنم :) باید یه روز سر فرصت بیایم خونه‌تون رو زیر و رو کنیم ببینیم توش چه خبره و چی‌ها توش دارید ;)»




گزارش تخلف
بعدی