شهداء شمع محفل بشریتند

 

شهید سید جمال الدین اسد آبادی

سيد جمال الدين اسد آبادی

زندگي نامه

سيد جمال الدين اسد آبادی، بزرگ شخصيتی که در قيام آزادی خواهی و آگاهی بشر تا آن روز جهان به خود نديد، در سال 1254 در ده اسد آباد (حوالی همدان) به جهان ديده گشود و به دنبال خرد ورزی و تحصیل دانش راه مکتب خانه را در پیش گرفت. در دوازده سالگی به عزم عتبات وارد بروجرد شد، و از آنجا عازم نجف اشرف گرديد. قبل از بلوغ با شيخ انصاری آشنا گرديد و مدتها به سير و سفر پرداخت و سرانجام ساکن نجف اشرف گرديد. پس از آنکه سطوح فقه و اصول و ادبيات عرب را به پايان برد، مدتها از کرسی درس مرحوم همدانی درس اخلاق و مشی اسلامی و انسانی آموخت.

متجاوز از چهار سال در سلک افاضل دانشجويان مرحوم شيخ انصاری قرار گرفت و از حوزه نجف توشه ها اندوخت و به قصد آشنايی با علوم مختلف نجف را به سوی هندوستان ترک نمود. در هند تجاربی به دست آورد و مردم استعمار شده هندوستان را آگاهی می بخشيد و چون موسم حج نزديک بود عازم مکه معظمه شد و از آنجا به عتبات مراجعت نمود و عراق را به قصد افغانستان و زيارت مشهد مقدس ترک نمود و ضمن مسافرتهایی به عربستان، عراق، افغانستان و ايران، رسالتهائی ايفا نمود. هم اکنون سيد جوانی سی ساله و دانشمندی آزموده تر شده. افکار انقلابيش مجددا او را برای چند سال به هندوستان کشانيد، پس از چندين ماه روشنگری عازم مصر گرديد و تا سال 1287 در مصر ماند و با افرادی عالم و دلسوز و جوانانی پرشور آشنا شد. و شالودۀ اساسی نوين را بر عليه استعمارگران پی ريزی نمود. او در خلال اين چهار سال از مراسم حج و اهداف عاليه اين کنگره جهانی نيز غافل نبود.

سيد بعد از سال 1288 از مصر عازم ترکيه و از آنجا وارد لندن و پاريس شد و با طرز تفکر چرچيلهای اروپا (یعنی آدمخواران جهان) آشنا شده ناراحت می شد. نوشته اند جريدۀ در اروپا و مصر با همکاری محمد عبده منتشر نمود و گاه از اروپا سوی افريقا و از آنجا به سوی آسيا در حرکت بود و با جريده عروة الوثقی افکار جديد به مردم و تيپ جوان القا می نمود.

سيد جمال الدين در سال 1303 برای سومين بار از طريق عربستان وارد بوشهر شد و از آنجا چند ماهی در شهرستانهای مختلف ايران و گاه با سران قوم سخنها داشت. در ضمن از تماس با محرومين نيز غفلت نداشت و خود را در قلب امثال ميرزا رضا کرمانی جا داده بود. سيد حدود سه سال در روسيه اقامت گزيد و از مسکوبه آلمان نيز در سرکشی و مسافرت بود. بعد از مراجعت از اروپا به سوی روسيه، از طريق قفقاز وارد ايران شد همين که دولت مردان قاجار از ورود او به ايران مطلع شدند، به وسيله مأمورين رژيم تحت الحفظ به قم تبعيد شد و پس از چند روز ناچار شدند او را به باختران (کرمانشاه) اعزام نمايند.

 به طور خلاصه سيد جمال الدين در سنوات عمر خود جهت تبليغ و آگاهی ملت ها به حقوق پايمال شده آنها در حال پيمودن کشورهای مختلف در جهان آسيا و افريقا و اروپا بود. هر جا می رفت در عين حال که با سران ممالک سخنها داشت از تبليغ طبقات محروم جامعه نيز غافل نبود. با خطابه و نطقهای آتشين خود و نشر جزوات و روزنامه ها غارتگری و مظالم ستمگران جهان را به گوش ملتهای دربند می رساند و مستضعفان جامعه را به حقوق حقه خويش آشنا می ساخت. سيد مردی فعال، مقاوم و استوار و شجاعی نطاق بود.

سيد جمال الدين چندين سال از مردم زمان خويش جلوتر بود، و در جو خمود آن زمان به خيال خويش می خواست اصلاحاتی اساسی و بنيادی نمايد و با اتحاد سران بزرگ اسلامی، دست استعمارگران را از سر مسلمين کوتاه سازد و مسلما موعظه و سخنان امثال اين دانشمندان بر قلوب سخت نوکران استعمار ميخ سرد به سندان کوبيدن است!! از طرفی افکار اين سيد با طرز تفکر علمای مصر و عربستان و... حتی با علمای درباری هم سازگار نيست، ولی با همه اين اوصاف رسالت خويش را ايفا نمود و وجودش اتمام حجتی بود. و گذشته از بين بردن بعض سلاطين جور افکار انقلابی او در نسل آينده بشريت (به خصوص به مملکت ايران) اثراتی نيکو بخشيد.

بعضی معتقدند که سيد از تماس با سران بزرگ ممالک اسلامی در مسير اصلاحات بنيادی در اواخر عمر پشيمان بود. نتيجه ای که از برنامه او می گيريم آنکه عقلا و علمای متعهد ممالک اسلامی (بلکه همه جهان) می بايست به توده های مردم آگاهی بخشند، تا آنها خود به جنبش و جوشش درآيند و امثال نامبارکها را از رأس ممالک اسلامی به تفاله دان تاريخ ريزند،که پس از قيچی نمودن اينها ديری نپايد که نهالهای تازه (به یاری مستضعفان) رويد و به خواست خدای متعال، حکومت جهانی مهدی موعود هموار گردد.

افکار سيد جمال الدين اسد آبادی و فعاليتهای گوناگون او بر روی علمای ايرانی خيلی اثر گذاشت حتی ما در نوشته های عالم متقی و بی آلايش، مرحوم محدث قمی به چنين جملاتی در مورد اين شخصيت برخورد می نمائيم: سيد جمال الدين اسد آبادی در سال 1288 در جامع الازهر مصر شهرتی به سزا یافت و شيخ محمد عبده (متوفای 1323) از شاگردان مريد و فعال او بود و با جمعی از فضلا و نوابغ مصر افکار انقلابی خود را بدانها دميد و با همکاری اينها در مصر نشرياتی منتشر ساخت. در سال 1296 از مصر به هندوستان تبعيد شد و پس از چندی از آنجا به لندن و پاريس مسافرت کرد و جريده عروة الوثقی را منتشر ساخت و تا هيجده شماره از آن بين مردم جلو رفت و ممنوع شد. او در سال 1310 به دعوت سلطان عبد الحميد عثمانی به ديار ترکيه رفت... از آثار اوست رساله ابطال دهريها و تاريخ افغان...

سيد در اواخر عمر قربانی مطالع سودجوئی های افرادی از قبيل کامران ميرزا و صدر اعظم بی دين ايران گرديد. ناگزير به ترکيه رفت، و در اين سفر مدتها به دستور سلطان عثمانی زير نظر و تبعيدی به سر می برد. سرانجام هم به دستور سلطان عثمانی عبد الحميد (بزرگ نوکر استعمار) اين مجاهد نستوه و یگانه ابر مرد آزادی خواه مسموم شد، جسد اين شهيد در محله ای دوردست به شهر استانبول ترکيه (در قبرستان ماچکا) مدفون شد.

نوشته اند پس از 50 سال افغانها جسد او را از ترکيه به افغانستان بردند و فعلا بدين کشور مدفون است. در خاتمه اين سيد نه از اهالی افغانستان و نه از اهالی ايران، بلکه از اهالی همه مسلمانان جهان، از اهالی آن آئينی که مرز نمی شناسد و در عين حال حقوق تمام ملل مختلف را برای خودشان محترم می داند.

از اهالی اسلام است(مدیر وبگاه)


منبع: سایت نیکان

تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه

===============

بسمه رب شهداء وصدیقین

سردار شجاع حزب الله سایه مرگ اسرائیل و آمریکا

شهید عماد مغنیه
منبع : راسخون

تهیه کننده : محمود کریمی

فرمانده شهید حزب الله عماد مغنیه

از کودکی تا جوانی

عماد مغنیه معروف به

« حاج رضوان » در سال 1962 میلادی (1341 هجری شمسی) در روستای طیر دبا از توابع صور، در خانواده متدین و مشهور به دنیا آمد.
خانواده شهيد مغنيه كه متشكل از پدرش ، آيت‌الله شيخ " جواد مغنيه " از علماي برجسته شيعه لبنان ، مادر و " جهاد " و " فؤاد " دو برادر وي بود كه بعدها به شهادت رسيدند.
عموی او حجت‌الاسلام و المسلمین محمدجواد مغنیه از علما و برجستگان شیعه در لبنان است که کتاب‌های فقهی او برای همه شخصیت‌های علمی و دینی شناخته شده‌است.
آنها پس از مدتي از صور به ضاحيه جنوبي بيروت نقل مكان كردند و در اين منطقه بود كه شهيد مغنيه، تحصيلات ابتدايي و دبيرستان خود را گذراند و پس از آن در جواني، وارد دانشگاه آمريكايي بيروت ( AUB ) شد.

دوران مبارزه

شهید مغنیه استوار و دلیر

پس از ربوده شدن سید موسی صدر، شهید حاج عماد که خود را مصیبت زده می‌دانست با تمام وجود عشق حضرت امام خمینی

(ره) را سر لوحه خود قرار داد و با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به همراه گروهی از جوانان همفکر خود از پایگاه مساجد مبارزات نظامی و فرهنگی خود برضد اشغالگری رژیم صهیونیستی را سازماندهی کرد.
با اشغال لبنان در سال 1361 (1982 میلادی) مغنیه با همان جوانان همپیمان خود در مدخل ورودی بیروت در منطقه خُلد جنگ با اشغالگران اسراییلی جنگ بی‌نظیر و عظیمی کرد و از آنجا وی و یارانش به نیروهای "المخینیون" معروف شدند.
شهید عماد مغنیه پس از تأسیس حزب‌الله لبنان به جمع آنان پیوست و در میان همه فعالیت‌ها نبرد و جنگ رو در رو با اشغالگران صهیونیست را برگزید و در مدت کوتاهی او که سرشار از اخلاص، ایثار و تقوی زکاوت و شجاعت بود فرمانده لایق و شایسته‌ای شد که حضورش در هر صحنه نبرد به معنای پیروزی رزمندگان اسلام در آن صحنه بود.
در نبردهای قهرمانانه حزب الله با ارتش اشغالگر رژیم اسراییل در سال 2000 که منجر به آزادی جنوب لبنان شد نقش شهید حاج عماد معجزه‌آسا بود.
در همین عملیات‌ها بود که برادرش به نام «جهاد مغنیه» به شهادت رسید و این شهادت به او روح والاتری برای ادامه مبارزه اعطا کرد.
در جنگ تابستان 1385 مشهور به جنگ 33 روزه اوج مردانگی، رشادت و حکمت این فرمانده عزیز اسلام برای همگان به ویژه دشمن شکست خورده آشکار شد.
پس از این شکست مفتضحانه رژیم صهیونیستی برای جبران این زبونی و خاری فقط تنها راه را در عملیات تروریستی ذلیلانه بر ضد حاج عماد یافت.
البته رژیم صهیونیستی در سال 1996 طرح ترور رسمی و اعلام شده‌ای را برضد حاج عماد در بیروت به اجرا گذاشت که برادر وی به نام «فواد مغنیه» در آن عملیات تروریستی به شهادت رسید.

اعلامیه پلیس فدرال آمریکا

این متن اعلامیه پلیس فدرال آمریکا برای دستگیری عماد مغنیه است

ترجمه متن اعلامیه بدین شرح است:
تحت تعقیب
عماد فائز مغنیه
تا ۵ میلیون دلار پاداش
تاریخ تولد : سال ١٩٦٢
محل تولد : لبنان
بلندی قامت : ۵ پا و ٧ اینچ
وزن : نامعلوم
جثه : نامعلوم
رنگ مو : خرمائی
رنگ چشمان : نامعلوم
رنگ چهره : نامعلوم
جنسیت : مذکر
ملیت : لبنانی
شغل : نامعلوم
زبان : نامعلوم
علائم مشخصه : ندارد
اسم مستعار : حاج
وضعیت : متواری

گفته میشود که مغنیه رئیس تشکیلات امنیتی سازمان تروریستی حزب الله لبنان است و تصور میرود که در لبنان به سر میبرد
.
وی به اتهام توطئه برای سرقت هواپیما، گروگانگیری، راهزنی هوائی منجر به قتل، دخالت در کار خدمه هواپیما، قرار دادن وسیله منفجره درون هواپیما، همراه داشتن مواد منفحره در داخل هواپیما، و حمله به مسافران و کارکنان هواپیما، راهزنی هوائی منجر به آدمکشی، راهزنی هوائی، گروگانگیری، مداخله در کار کارکنان پرواز، و قرار دادن مواد منفجره درون هواپیما، قرار دادن وسائل انفجاری درون هواپیما، حمله در داخل هواپیما به قصد ربودن آن بوسیله اسلحه خطرناک که منجر به جراحات شدید شده ومعاونت و همدستی در جرم تحت تعیقب قرار دارد.
برای "عماد فائز مغنیه" به خاطر نقشش در طرح نقشه و مشارکت در ربودن یک هواپیمای تجاری در تاریخ ١٤ ژوئن ١٩٨۵ که به حمله به مسافران و خدمه گوناگون هواپیما و کشته شدن یک شهروند آمریکا منجر شد کیفرخواست صادر شده است.

عکسی که اشتباه است

فواد یونس مبارز شیعی جنبش امل

در سال‌هاي حيات سردار شهيد

«عماد مغنيه» تنها دو تصوير در تمام دنيا منتشر شده كه همه آن دو را به وي منتسب مي‌كردند. جالب اينكه اين دو تصوير هيچ شباهتي به هم نداشتند. هر دو عكس شخصي را در سال‌هاي ميانسالي نشان مي‌داد كه در يكي از آنها جوان شمايلي شبه نظامي داشت و در مقابل پله‌هاي يك هواپيماي مسافربري و در ميان چند جوان مسلح ديگر ايستاده بود و تعدادي ميكروفون و ابزار خبرنگاري جلوي رويش قرار داشت كه نشان مي داد وي در حال ايراد يك خطابه غراست. حتي بعد از شهادت«عمادمغنيه» وتا امروز كه يك سال از ترور وي مي‌گذرد هيچ كس به طور جدي در انتساب اين عكس به «عماد مغنيه» تشكيك وارد نكرده است.
مطبوعات جهان و رسانه‌هاي رژيم صهيونيستي و حتي ايران هم براي اخبار مربوط به شهات «عماد مغنيه» از اين عكس استفاده كردند.
عكس مذكور در حقيقت متعلق به يكي از اعضاي سازمان شيعي « امل» در لبنان مي باشد. اين شخص « فؤاد يونس» نام دارد و عكس‌هاي معروف وي كه او را در برابر يك هواپيماي مسافربري نشان مي‌دهد مربوط به سال 1985 است.
«
فؤاد يونس» در 11 ژوئن 1985 هواپيماي خطوط هوايي سلطنتي اردن كه از نروژ عازم قبرس بود، در فرودگاه «لاكارنا» در قبرس ربودند و به فرودگاه بيروت برد. او و همراهانش (كه در عكسها نيز ديده مي‌شوند) هشت آمريكايي موجود در هواپيما را كه متصدي امنيت پرواز بودند خلع سلاح كرده و به همراه ساير مسافرين به گروگان گرفتند. و پس از دو روز به خواست «فؤاد يونس» به سمت «تونس» پرواز كردند. در آن روزها «تونس» ميزبان سران كشورهاي عربي بود و «فؤاد» انتظار داشت كه بتواند از فضاي رسانه‌اي تونسي در آن ايام براي اعلام اهدافش از هواپيماربايي استفاده كند اما «تونس»‌به هواپيماي او اجازه فرود نداد و «فؤاد» مجبور شد كه به بيروت بازگردد. او در «بيروت» مسافران هواپيما را تخليه كرد و دربرابر دوربين‌هاي رسانه‌ها با خدمه هواپيما دست داد و روبوسي كرد. سپس در برابر پله‌هاي هواپيما و در حلقه ياران مسلحش سخنراني نمود.او خود و همراهانش را با عنوان «جوخه هاي شهداي مقاومت لبنان» معرفي نموده و هدف از هواپيماربايي را «روشن شدن سرنوشت امام موسي صدر» عنوان نمود. سپس با حضور خبرنگاران هواپيما را با مواد منفجره كاملا نابود كرد. عكس‌هاي معروفي كه از او در سراسر جهان پخش شد در همين روز گرفته شدند، «13 ژوئن 1985» به دليلي كه هنوز براي نگارنده روشن نيست، حدود يك دهه پس از اين ماجرا كه نام «عماد مغنيه»‌بيشتر بر سر زبانها افتاد عكس‌هاي «فؤاد يونس» به عنوان تصاوير «عماد مغنيه» در مطبوعات جهان جا خوش كرد. اينكه براي اولين بار چه كسي دست به چنين كاري زد معلوم نيست اما هيچ مصدر و منبعي در لبنان يا خارج از لبنان هم به هيچ وجه و در هيچ سطحي به تكذيب و ترديد پيرامون صاحب اصلي اين عكس دست نزد و اين ماجرا همان طور كه نوشته شد تا امروز نيز ادامه دارد.
اما جاي اين سوال باقي است كه چرا شخص «فؤاد يونس» براي رد چنين انتسابي كاري نكرد.
«
فؤاد يونس» درست سه ماه پس از برداشته شدن آن عكس‌هاي معروف، در آب‌هاي سرزمين « قبرس» و روي عرشه كشتي « اسكانك كيلو » ‌توسط تيم عملياتي «سيا» ربوده شد و از آن جا به عرشه كشتي «يو اس اس بوت» متعلق به ناوگان ششم آمريكا منتقل شد. در مرحله بعد «فؤاد يونس» به ناو هواپيمابر «يو اس اس ساراتوگا» منتقل شد و از آنجا با هواپيما به پايگاه هوايي «اندروز» درآمريكا برده شد. وي در همين پايگاه به جرم اقدام عليه «منافع ملي آمريكا» محاكمه گرديد و به 30 سال حبس محكوم شد و ظاهرا هنوز هم آخرين روزهاي محكوميت خود را در زندان «ليون ورث» طي مي‌كند.

شهادت

شهید مغنیه آنگونه رفت که آرزو داشت

 

 

 

 


عماد مغنیه در سه شنبه23 بهمن 1386 (12 فوريه 2008) و در شب شهادت حضرت رقیه (س) این شیفته اهل بیت (ع) که بسیاری از دوستان بارها و بارها شاهد اشک‌های او در حرم‌های مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) بودند به آرزوی دیرینه خود رسید و به برادران و همسنگران شهیدش ملحق شد.

 


جایزه25 میلیون دلاری

عماد مغنيه در پاييز 1362 در عملياتي عليه آمريکا در کويت، به اسارت درآمد، ولي با ترفندهاي گوناگون موفق به رهايي شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسي آمريکا (سيا)، پي به شخصيت واقعي وي برد و در بدر به دنبال دستگيري او، لبنان و خاورميانه را زير پا گذاشت. آمريکا، عماد مغنيه را دشمن سرسخت و خطرناک خود مي دانست. بدان اندازه که وي را مسئول انفجار مقر تفنگداران دريايي آمريکا در بيروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنين مقر چتربازان فرانسوي در بيروت و کشته شدن ده ها تن از آنان مي داند.

همچنين او را مسئول چندين نوبت عمليات شهادت طلبانه عليه سفارت آمريکا در لبنان و کويت و ربودن هواپيماي امير کويت مي داند

. جايزه 25 ميليون دلاري آمريکا براي زنده يا مرده عماد، نشان از هراس جنايتکاران و تروريست هاي دولتي از هرگونه مقاومت دارد. بر خلاف آنچه آمريکا و رژيم صهيونيستي عليه عماد مغنيه جوسازي مي کنند و او را تروريستي بزرگ مي نامند، وي تنها رزمنده اي خالص از مقاومت اسلامي لبنان بود که براي نجات کشورش از اشغالگران، تا پاي جان مبارزه کرد و بيش از 26 سال، سازمان هاي اطلاعاتي 42 کشور از جمله سيا و موساد را به دنبال خود کشاند.
بدون شک، توانايي هاي خارق العاده عماد مغنيه يا همان « حاج رضوان »، در « لجنه امنيه » حزب الله، نقش بسزايي در پيشرفت کميته امنيتي و وارد آوردن ضربات جبران ناپذير بر رژيم اشغالگر قدس داشته است. تاثير اين ضربات بر پيکره صهيونيسم جهاني به حدي بود که پس از شهادتش سخنگوي وزارت خارجه آمريکا اعلام کرد جهان پس از مغنيه ( بخوانيد آمريکا و هم پيمانانش) روزهاي آرام تري را خواهد داشت. امروزه هر کس بخواهد از دين و کشور خويش در برابر اشغالگران دفاع کند، به تروريسم متهم مي شود که اين چيز تازه اي نيست.
با آنکه معاون جهادي حزب الله محسوب مي شد اما اصلا علاقه اي به کسب مدارج سياسي در حزب الله نداشت و عضو شوراي رهبري هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهاي مکرر سيد حسن به وي مبني بر شرکت در انتخابات شوراي رهبري پذيرفت که نامزد شود. اما در دل راضي نبود و هيچ تلاشي براي کسب آرا نکرد. راي گيري که انجام شد، بالا ترين راي را آورد پس از نصرالله. همه جا بود و هيچ جا نبود. مثل ماهي اي بود که در دست نمي آيد. هر جا که مي خواست حضور پيدا مي کرد بدون آن که کسي پي به حضورش ببرد يا او را بشناسد.

 

شهید مغنیه شخصیتی آرام و متفکر

 

 

 

 

 

 

 

 

زبان انگليسي، فرانسه و فارسي را به خوبي عربي بلد بود و صحبت مي کرد. گاهي در برخي جلسات مترجم بودن را بهانه اي براي حضورش و مطلع شدن از نظرات طرفين قرار مي داد و آن قدر خوب از عهده اين کار برمي آمد که هيچ کس شک نمي کرد که او مترجم نيست و عماد مغنيه، مغز متفکر حزب الله لبنان است. حتي گاهي نظرات طرف خودي را که فکر مي کرد نياز به اصلاح دارد در قالب ترجمه اصلاح کرده و نظر خودش را اعمال مي کرد. از اين طريق هميشه در جريان اطلاعات دست اول بود. در هر موضوعي نظرات بسيار خوب و قوي ارائه مي داد، حتي در فيلم سازي و کارهاي رسانه اي شبکه المنار. اما در جاهايي که مي خواست ابراز نظر کند و نظرش مخالف راي شخص ديگري بود، طوري آن را بيان مي کرد که اصلا طرف مقابل احساس مخالفت از سوي حاج رضوان نمي کرد و به خوبي اشکال ديدگاهش را مي پذيرفت، بدون آن که کدورتي بين آنها ايجاد شود.
حاج عماد صفات خاص اساسی داشت که از ابتدای عمر شریفش در وی بود و حتی در زمان نوجوانی اش به آنها معروف شده بود. کسانی که با او بوده اند می دانند که در 13 سالگی به سه مشخصه مهم و اساسی شناخته می شد: اول، صفت غیرت و دفاع از مظلوم است تا حدی که ممکن نبود او با آنکه 13 سال بیشتر نداشت، کسی را ببیند که مظلوم است و او را کمک نکند. و معروف است که هر جا درگیری به وجود می آمد طرف مظلوم از او تقاضا می کرد تا از او دفاع کند. صفت دیگر موجود در حاج عماد، کرم و کرامت وی بود. و معروف بود که اگر قرار بود چیزی توزیع بشود و به همه داده بشود و یا خورده بشود، حاج عماد آخرین نفری بود که می خواست آن را بگیرد، به همه می رسید و بر خودش سخت می گرفت و در این موارد آخرین نفر بود. سومین آنها شهامت بود که او را از همان سنین کم متمایز می کرد. و این صفات آنهایی است که در یک رهبر وجود دارد و از همان سنین در حاج عماد وجود داشت.
بد نیست بدانید، در منطقه ای از بیروت که به آن شیاح می گویند، حاج عماد و دوستانش گروهی کوچک را تشکیل داده بودند تا از مظلومین دفاع کنند و مسائل عبادی و نماز را برپا می داشتند که در آن زمان به خاطر حضور فرقه های مختلف مسیحی و کمونیست و... کاری بس دشوار بود. معروف است که روزی میان او و احزاب آنجا بر سر مساله ای درگیری شد و جماعت مومنان هم در آن زمان بسیار اندک بود ولی حاج عماد توانست در حالی که تقریبا 20 سال داشت برابر آنها که بین 30 تا 40 نفر بودند بایستد و آن گروه مهم را شکست دهد. و معروف است که هر جای بیروت که جماعت مومنان با دیگران درگیر می شدند و حاج عماد در میان شان بود، به خاطر وجود او و همین خصوصیت جرات و شجاعتی که در حاج عماد وجود داشت طرف مقابل از معرکه فرار می کرد.

خلوص نیت وتوسل شهید مغنیه رمز هراس صهیونیسم از او بود 

علاقه زيادي به اهل بيت

(ع) داشت و در همه کارهايش به ايشان توسل مي جست و همين باعث شده بود ثبات روحاني،معنوي و عرفاني زيادي پيدا کند که در اوج دشوارترين عمليات ها هم طمانينه و آرامش خاصي داشته باشد. ايران که مي آمد سعي مي کرد حتما به زيارت امام رضا (ع) مشرف شود و اغلب، فرصت زيارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمي داد.
بسيار پايبند مستحبات به خصوص زيارت عاشورا بود و آنرا مي خواند. علاقه خاصي هم به امام حسين«ع» و حضرت رقيه«س» داشت و هرگاه که سوريه مي رفت حتما به زيارت ايشان مي شتافت. آخر هم مزد خود را از سه ساله ابا عبدالله گرفت. شب شهادتش به زيارت حضرت رقيه مي رود، در عزاداري حرم شرکت مي کند، غذاي نذري هم مي خورد و بعد هم در جلسه شرکت مي کند و آخرش هم... راستي آن شب، شب شهادت رقيه بود.
ماهواره هاي جاسوسي رژيم صهيونيستي و هواپيماهاي بدون سرنشين Mk ، بيست و چهار ساعته در حال گشت زني در آسمان بيروت هستند و هر گونه جابجايي و فعاليت را زير نظر دارند. حاج رضوان براي اينکه مقرهاي حزب الله لو نروند، دستور داده بود تعدادي ماشين مدام در شهر بچرخند و از خانه اي به خانه ديگر و از پارکينگي به پارکينگي ديگر بروند، در حالي که جز راننده سرنشيني نداشتند و آن اماکن هم يا خالي بودند يا ارتباطي با حزب الله نداشتند. همين باعث شده بود با اينکه دهها بار همراهش به خانه شان رفته بودم، هيچ گاه محل آن را ياد نگرفتم چون هر بار از مسير جديدي مي رفتند و در راه هم چند ماشين عوض مي کرديم.
حاج عماد، فرمانده دو پيروزي ارزشمند و تاريخي حزب الله يعني جنگ سال 2000 که منجر به خروج رژيم صهيونيستي از لبنان شد و نيز جنگ 33 روزه در سال 2006 بود. آموزش هاي او مبتني بر اين ايده بود; حداکثر تلفات از دشمن و حداقل براي نيروهاي خودي. در شب فرار اسراييل (سال 2000) و در حاليکه کمربند امنيتي بيروت را هم ترک کرده، و به سرعت در حال عقب نشيني به سمت مرزهايشان بودند، شوراي رهبري حزب الله جلسه اي تشکيل داد جهت تصميم گيري در مورد اقدامات بعدي. شهيد عماد مغنيه در آن جلسه معتقد بود که ما براي ذلت بيشتر اسراييل و خوار کردن آنها بايد آنها را تعقيب کنيم و در واقع تا لحظه آخر هم نگذاريم براحتي لبنان را را ترک کنند.

شهید مغنیه با صلابت و مقاوم پشت کفار را میلرزاند

اين بار ديگر مطمئن بودند تلاش هايشان جواب داده و عماد مغنيه را يافته اند آنهم در يک کشتي پاکستاني در دوحه قطر

. کارکشته ترين واحدهاي دريايي ناوگان پنجم آمريکا مستقر در خليج فارس متشکل از چند کشتي، قايق، کماندوهاي واحد شناسايي و غواصان حرفه اي ماموريت داشتند او را در حمله اي برق آسا زنده دستگير کنند. عمليات در آخرين دقايق لغو شد چرا که عماد مغنيه باز هم تور امنيتي آنها را ترک کرده بود بدون آنکه ردي از خود بر جای گذاشته باشد.
چند ماهي به نبرد 33 روزه مانده بود آن روز بعد از مدت ها جلسه اي با او داشتم بعد از جلسه به من گفت: بيا اتاق بغل مي خواهم چيزهاي جالبي را نشانت دهم. باور کردني نبود. تجهيزات و برنامه هايي که او را براي نبرد احتمالي با رژيم صهيونيستي آماده کرده بود خارج از حد تصور بودند. او در طراحي هايش از همه تجربه ها استفاده کرده بود از جنگ هاي چريکي ويتنام و الجزاير گرفته تا جنگ فلسطين. جنگ 33 روزه آمده و رفت اما حزب الله قويتر از سابق باقي ماند. حاج عماد در طول جنگ توانست مکالمات دشمن را شنود کند اما آنها نتوانستند. او در اسرائيلي ها نفوذ کرد اما آرزوي کوچکترين اطلاعاتي از داخل حزب ا... بر دل آنها ماند.
سرويس هاي امنيتي چندين کشور غربي دنبالش بودند، صبح و شب. بار ها هم جاهاي مختلف دنيا اقدام به ترور او کردند اما هيچ گاه موفق نبودند. آخرين بار در محله کفرسوسه در دمشق بود. اين بار همه آمده بودند; آمريکايي ها، اروپايي ها، موساد و حتي عرب ها. ماشين در يک کشور اروپايي با نظارت سيا بمب گذاري مي شود و از آنجا به سوريه منتقل مي گردد. کشور هاي عربي محل جلسه را لو داده بودند و موساد بمب را منفجر کرد. حاج عماد هنگامي که قصد سوار شدن به خودرويش را داشت متوجه خودروي مشکوکي که پشت ماشينش پارک بود شد، اما ديگر دير شده بود.

از نگاه دیگران: از زبان مادر

مادر او را شاگرد مکتب امام و چمران میداند

مادر شهيدان مغنيه شهادت حاج

"عماد " را هديه خود به حزب‌الله دانست و گفت: حاج عماد همه چيز را از شهيد چمران آموخت و با الگوگيري از رفتار و اخلاقيات وي خود را شاگرد چمران مي‌دانست.
مادر شهيدان مغنيه اظهار داشت: تصميم‌گيري براي نحوه ارتباط با فرزندانم خيلي وقت‌ها برايم مشكل بود ولي با توكل بر خدا توانستم آنها را طوري تربيت كنم كه راه شهيد چمران را ادامه دهند و از اينكه در راه اسلام به شهادت رسيدند بسيار خوشحالم.
ام عماد با بيان اينكه "پسر من همه چيز را از استاد خود شهيد چمران آموخت "، تصريح كرد: شهيد چمران با خانواده ما رابطه صميمي داشت و عماد هميشه خود را شاگرد چمران مي‌خواند، شهيد چمران در دوران امام موسي صدر مدتي را با ما زندگي كرد و عماد هم تحت تأثير رفتار وي بسياري از اخلاقيات را كسب كرد.
وي با اشاره به فضاي سياسي لبنان و احزاب و گروه‌هاي مختلف اين كشور و نگراني از تربيت فرزندان خود افزود: لبنان به دليل وجود طوائف و قوميت‌هاي مذهبي و سياسي مختلف،‌ داراي تفكرات متنوع و مختلفي در زمينه هاي گوناگون است، خانواده ما شيعه و از محبان اهل بيت (ع)‌ هستند و اين امر بيشتر مرا نگران تربيت فرزندانم مي‌كرد به گونه‌اي كه رشد و تعالي در سايه اهل بيت (ع)‌ و ادامه دادن راه انبياء را سرلوحه تربيت آنها قرار داده بودم و اين امر برايم بسيار مهم و جدي بود.
مادر شهيدان مغنيه گفت: چون عماد روابط خوبي با دوستانش داشت،‌ فرماندهان حزب الله به خانه ما رفت و آمد داشتند و حتي مي‌توانم بگويم بسياري از آنها ساعاتي از روز را تحت تربيت من بودند.

ام عماد در پاسخ به اين سؤال كه چگونه در برابر

شهادت سه فرزندتان صبوري كرديد، اظهار دشت:حضرت زينب كبري(س)‌ اسوه و الگوي صبر براي من و تمام شيعيان است، ‌هر وقت كه ياد مصيبت‌هاي آن بانوي بزرگ مي‌افتم از شكايت و بي‌قراري براي شهادت فرزندانم خجالت مي‌كشم.

مغنیه از نگاه دیگران

: از زبان انیس نقاش

"

أنیس نقاش" روزنامه نگار سرشناس لبنانی پس از متهم شدن به تلاش برای ترور "شاپور بختیار" نخست وزیر رژیم پهلوی از سوی نیروهای امنیتی فرانسه بازداشت شد و حدود ده سال در زندان به سر برد و در سال 1990 میلادی آزاد شد. وي در مورد "عماد مغنیه" می گوید: می گویند وی در سال 1975 میلادی با فردی به نام "کارلوس" که اکنون یکی از کارکنان "موسسه پژوهش اسلامي الأمان" است، در گروگان گیری وزرای نفت در وین شرکت کرد اما من در مورد صحت اين عملیات اطلاعاتی ندارم.
"
أنیس نقاش" در ادامه افزود: "عماد" که یکی از بهترین دوستان من بود و همیشه همدیگر را می دیدیم، هیچ دغدغه شخصی، خانوادگی و یا اهداف سیاسی در زندگی خود نداشت و تنها چیزی که به آن فکر می کرد [نبرد با]اسرائیل بود و فقط در این مورد حرف می زد.
وی در ادامه می افزاید: زندگی او به گونه ای نبود که همه فکر می کنند. او زندگی بسیار طبیعی داشت. عاشق فوتبال بازی کردن بود و همیشه به منطقه "الشیاح" در "ضاحیه جنوبی" بیروت می رفت تا با جوانان فوتبال بازی کند، البته بدون اینکه آنان بفهمند که او "عماد مغنیه" است. او همچنین به دوچرخه سواری و سفر کردن به جنوب لبنان علاقه زیادی داشت و همیشه به صورت عادی و طبیعی با خانواده اش برای خرید به بازار می رفت.
"
نقاش" در ادامه می افزاید: نکته قابل توجه اینست که بسیاری از نیروهای حزب الله نمی دانستند که او همان "عماد مغنیه" و فقط اسم او را شنیده بودند، زیرا او همواره با نامهای مختلف از جمله "مرتضی" و یا "مصطفی" و غیره خود را معرفی می کرد و با همین نامها مذاکرات سیاسی و امنیتی خود را انجام می داد. او همچنین در سمینارها شرکت می کرد و با این نامها سخنرانی می کرد بدون اینکه حاضرین بدانند که این فرد همان "عماد" و یا "حاج رضوان" است.
"
نقاش" در ادامه می گوید: عکس های بسیار زیادی از "مغنیه" وجود داشت اما هیچکدام واقعی نبود. عکس واقعی همان عکسی است که رسانه حزب الله (شبکه المنار) آنرا پخش کرد. البته گفته می شود او برای اینکه شناسایی نشود عمل زیبایی و یا تغییر چهره انجام داده بود، اما این حرف اصلا درست نیست. من او را از سال 1976 میلادی می شناسم و اصلا یاد ندارم که چنین عمل جراحی انجام داده باشد. فقط به مرور زمان وزنش بیشتر شد به همین دلیل کمی چهره اش تغییر یافت. البته بالا رفتن سن او نیز در تغییر چهره اش نیز بی تأثیر نبود.
وی در ادامه می افزاید: دقیق ترین چهره او را می توانیم در همان عکسی مشاهده کنیم که با لباس نظامی بود و توسط شبکه المنار منتشر شد. این عکس چند ماه قبل از جنگ 33 روزه سال 2006 میلادی از وی گرفته شد.
این روزنامه نگار سرشناس لبنانی در ادامه می افزاید: در آینده ای نزدیک فیلم مستندی از زندگی وی پخش خواهد شد تا همگان بیشتر با وی آشنا شوند.
"
نقاش" در مورد ارتباط وی با "یاسر عرفات" رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین و یا "سنی" بودن "عماد مغنیه" می گوید: شنیدم که در برخی رسانه ها اعلام شد که "عماد" اصلش فلسطینی بوده و در گذشته از مذهب سنی به مذهب تشییع گرویده. این درست نیست. خانواده "مغنیه" خانواده ای شیعه و سرشناس در لبنان است و اصلشان هم فلسطینی نیست بلکه به جنوب لبنان تعلق دارند. حتی "محمد جواد مغنیه" که یکی از مفسران قرآن کریم و از علمای سرشناس شیعه است از این خانواده بود.
"
نقاش" در ادامه می گوید: همچنین شایعه شد که "عماد" از نیروهای "یاسر عرفات" بوده است. این خبر اصلا درست نیست. بلکه من در گذشته با نیروهای جنبش فتح فعالیت می کردم و مسوول بخش جوانان بودم و در سال 1976 "عماد" که تنها 15 سال سن داشت پیش من آمد و گفت: ما چند جوان از منطقه "ضاحیه" هستیم که می خواهیم آموزش های نظامی ببینیم اما اصلا نمی خواهیم به جنبش فتح بپیوندیم.
وی در پایان در مورد ترور وی می گوید: درست است که آنان توانستند او را ترور کنند اما مطمئنا این کار یکدفعه صورت نگرفت بلکه سالها پیگیری، تلاش و برنامه ریزی نیاز داشت.

خاطراتی از یکی از رزمندگان در جنگ

33 روزه‌

با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان

. حاج رضوان گاهی که جنگ و ستیز با دشمن به طول می‌کشید ضعف و درد جسم بی‌رمغ خود را با تکیه به دیوار و اندکی تامل و سکوت از ما پنهان می‌ساخت. حاج رضوان روح معنویت جنگ 33 روزه‌ی حزب‌الله لبنان بود. هیچ کس نمی‌دانست که این نماد عشق، این نور آفتاب، همان عماد مغنیه بود عمادی که دشمن سالها بود از خیال او خواب‌های آشفته می‌دید.
زمانی که اولین موشک‌ها را به سوی حیفا شلیک کردیم و قلب تل‌آویو را هدف قرار دادیم، طعم پیروزی را با همه‌ی خستگی چشیدیم. قیافه‌ی خسته و درهم شکسته‌ی سربازان اسراییلی، مرگ و شکست آنها را در برابر چشمانمان مجسم می‌ساخت.از مرگ سربازان اسراییلی لذتی نمی‌بردیم زیرا که برای ارضای حس انتقام به میدان جنگ نیامده بودیم. بسیاری از ما عزیزی،‌ دوستی و برادری را در این جنگ از دست داده بودیم. دیگر به صحنه‌ی پر کشیدن و رفتن عادت کرده بودیم. خبر شهادت هم‌سنگرانمان به همان اندازه‌ای که ما را غمگین می‌ساخت حسرت را در دل و روانمان می‌کاشت. باور کنید رسیدن به لقاء‌الله بزرگترین عامل نشاط و شادی رزمندگان حق در برابر ارتش اسطوره‌یی اسراییل بود.
در این میان مردی از جنس نور، مردی از افسانه‌ها‌ی دور، مردی از رخسار حق، مردی از لبخند صبح پا به پای ما جوانان مقاومت در جنگ 33 روزه‌ی لبنان می‌آمد. او کسی جز شهید عماد مغنیه نبود. مثل همیشه ساکت و کم حرف بود، سکوتش نیز معنویت بود. همه‌ی ما به گروه‌های هشت الی ده نفر تقسیم شده بودیم وتنها آرزوی ما آن بود که حاج رضوان شبی هم سنگر ما باشد. تیزبین، کوشا و دقیق عمل می‌کرد. همیشه نقطه‌ی قوت دشمن را برای ما نشانه‌ می‌گرفت و از پیروزی سخن نمی‌گفت.
او معتقد بود پیروزی همیشه از آن حق است و مردان حق نباید به کسب میدان بیاندیشند زیرا که همیشه پیروزند.
او می‌گفت، باید تلاش کرد که حق را از ظالم ستاند اما نباید ظلمی در این میان به دشمن روا شود زیرا که حق ستاندن از ضعیفانی که خود طعمه‌ی ظلم شده‌اند، کمتر از ظلم روا کردن نیست.
 

با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان

. حاج رضوان گاهی که جنگ و ستیز با دشمن به طول می‌کشید ضعف و درد جسم بی‌رمغ خود را با تکیه به دیوار و اندکی تامل و سکوت از ما پنهان می‌ساخت.
همه‌ی رزمندگان جنگ 33 روزه‌ی لبنان شهید مغنیه را به عنوان فرماندهی عملیات می‌شناختند. هیچ کس نمی‌دانست که همسنگرش حاج رضوان، همان شبحی بود که دشمن سالهاست به دنبال اوست.
اواخر جنگ که دیگر پیروزی حزب‌الله و مقاومت اسلامی لبنان ورد زبان همه‌ی دنیا بود، کسی از دور با ماشینی در کنار یکی از سنگرها ایستاد. حاج رضوان در این لحظه دستش در دست یکی از بچه‌ها گره خورده بود. آن غریبه فریاد زد حاج عماد آمده‌ایم که برویم به ستاد فرماندهی کل، سید حسن در انتظار شما است. همه‌ی نگاه‌ها به هم گره خورد، همه با سکوت از یکدیگر می‌پرسیدیم این همان عماد مغنیه، شبح دست نیافتنی است؟ هیچ کس جرات نداشت این را از حاج رضوان بپرسد. او با لبخندی آکنده از امید به ما گفت بچه‌ها ما پیروز شدیم، شما از همان اول هم به حضور من نیازی نداشتید، عقاب‌های تیزبین صحرا به بادیه گردی چون من نیاز نداشتند. درود بر شما رزمندگان اسلام، سرافراز باشید که سرافرازی اسلام در دستان شماست. با لبخندی گرم و روحی آکنده از اعتماد به آرامی از ما جدا شد تا بار دیگر یک افسانه‌ی دست نیافتنی شود.
دقت عمل و برنامه‌ریزی حاج رضوان در جنگ 33 روزه‌ی لبنان بی‌نظیر بود، همیشه پیش‌بینی‌های او درباره‌ی دشمن درست از آب در می آمد و ما بعد از کسب هر پیروزی به او می‌گفتیم حاجی باز هم پیش‌بینی کردی، الحق که علم غیب داری، او با لبخندی در پاسخ می‌گفت برای رویارو‌یی با دشمن نیازی به علم غیب نیست، کافی است به ضعف دشمن و به قدرت خود بیندیشیم. آن روز بعد از رفتن حاج رضوان هیچ کس تا صبح سخن نمی‌گفت، هر کس با خیال خود شب را به صبح رساند."
اشتباه نکنید، شهید مغنیه دست راست سید حسن نبود. عماد مغنیه نیروی اصلی و راهبردی حزب الله نبود، او تنها یک مرد بود، مردی که سنگینی غم را بر دوش می‌کشید تا داد آه و ناله‌ی کودکان فلسطینی را، آه و اشک مادران و کودکان لبنانی را از اسراییل و از آمریکا و از همه‌ی هم‌پیمانانشان بستاند. او همان‌طوری که برای ما یک هم سنگر و دوست بود، برای سید حسن یک برادر بود. باور کنید سید حسن این داغ را پیش از این چشیده است؛ سید حسن برای مغنیه نمی‌گرید، سید حسن برای خود می‌گرید که با نبود مردان بزرگی چون مغنیه بار غم را به تنهایی به دوش خواهد‌ کشید و سفر را بار دیگر با نبود یکی دیگر از رهروان حق به تنها‌یی خواهد پیمود. فراموش نکنید نبود مغنیه هرگز ضربه‌ی دردناکی به پیکر مقاومت لبنان نیست چرا که همه‌ی مقاومت لبنان در راس آن سید حسن، مردان مقاومت هستند. مغنیه رفت که مغنیه‌ی دیگر‌ی از مقاومت جایش را بگیرد و راه او را در تاریخ ادامه دهد. و داغ‌های دیگر بر قلب دشمن بنشاند.

 

ناگفته ها


وقتی خبر شهادت عماد مغنیه، فرمانده بزرگ حزب الله منتشر شد، خیلی ها او را نمی شناختند و جز اندکی درباره او نشنیده بودند تا اینکه کم کم ابعادی از شخصیت او معرفی و آثار وبرکات فعالیتهای گسترده آن انسان بزرگ شناسانده شد.
سید ابراهیم مرتضی، از سربازان جنگ سی و سه روزه در مورد حاج رضوان و حزب الله سخنانی را ارائه کرده است که بسیار خواندنی است.
 

وقتی حزب الله آغاز به کار کرد، البته من در صدد توضیح نحوه شکل گیری آن نیستم فقط یک کلمه می گویم که دشمن اسرائیلی جنوب لبنان را اشغال کرده بود و این مقاومت را می طلبید و از جمله اولین کسانی که مبادرت به مقاومت کردند حاج عماد بود

. بعد از گسترش نور الهی در عالم اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برخی افراد مانند سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله وارد تهران شدند و با امام دیدار کردند که امام خمینی (ره) به تاسیس حزب الله و نیاز به آن امر کردند. تقریبا بعد از یک سال حزب الله در لبنان تاسیس شد و طبعا در رسانه ها اعلام شد و آنگاه ما تصور می کردیم که حزب الله وارد فعالیت جهادی می شود اما حزب الله وارد فعالیت های فرهنگی شد چرا که جو مسیحی و طائفه ای در لبنان وجود داشت و غالب بود. با این وجود حزب الله در مدت حدود ده سال توانست پیشتازی اسلامی در لبنان را عهده دار شود. فرصت تفصیل نیست اما همین قدر بگویم که در آن زمان بسیاری از ما و سایر مسلمانان حتی در مدارس مسیحیان درس می خواندیم و حتی در امور مناسبتی با مسیحیان مشارکت داشتیم و کتب آنها را می خواندیم، این نکته را گفتم تا بگویم حاج عماد با وجود همه این موانع توانست به اهداف خود در لبنان دست پیدا کند.
طبعا حزب الله در قالب دو بخش، بخش فرهنگی و بخش جهادی، در عرصه لبنان و همچنین سایر کشورهای اسلامی بروز کرد و در این میان حاج عماد برنامه ریزی، طراحی نقشه ها و فعالیت های جهادی خود را برای حزب الله انجام می داد. یکی از اموری که از حاج عماد نقل می شود این است که با همراهی رهبر حزب الله توانستند جنگهای گسترده داخلی لبنان را به جنگ با دشمن خارجی تبدیل کنند. می بینیم که حاج عماد به اهداف بلندمدت بسیاری توجه داشت. ما از او این درس را گرفته ایم که شخص حاج عماد، احاطه کامل و دقیقی بر کلام و اندیشه امام خمینی(ره) داشت و می خواست که اندیشه ایشان را با دقت تمام بیاموزد وبه خاطر همین توجه دیدیم که حاج عماد دقیقا فهمیده بود که امام خمینی چه می خواستند. لذا با وجود اینکه دشمنان و موانع بسیاری وجود داشت و حاج عماد به عنوان یک رئیس نظامی آنها را در پیش روی خود می دید اما همیشه فقط به مبارزه با دشمن صهیونیستی توجه می کرد.
بدین صورت مراحل مختلفی از مبارزه با دشمن صهیونیستی برای حاج عماد ایجاد شد و به برکت وجود این مرد در راس امور نظامی حزب الله، توفیقات سالهای 93 و 96 و 2000 به دست آمد.

 

در ادامه به ذکر نمونه ای از رهبری حاج عماد در جنگ

33 روزه اشاره کنم. هدف این نیست که به مسائل نظامی اشاره کنیم بلکه هدف این است که بگوئیم این جنگ با این حجم و این اندازه، با وجود حمایت آمریکا و سکوت عربها و سلاح اسرائیلی ها و رعب داخلی، با زکاوت و قدرت حاج عماد بود که به شکست دشمن منجر شد. یعنی دشمن اسرائیلی که مسلمانان لبنان و کشورهای مختلف را به خاطر اشغال بعضی اراضی مصر و سوریه به گریه درآورده بود، در مقابل یک فرد، یعنی حاج عماد به گریه در آمد و این درباره آمریکایی ها هم صادق بود. و البته شما می دانید که حاج رضوان اخیرا با اسامی مختلفی شناخته می شد، به او لقب قاتل، شبح، روباه ایران و... دادند چراکه هر چند اسمی به نام حاج عماد وجود داشت اما آنها نمی دانستند با چه کسی روبرو هستند و او کیست؟!
یک قصه جالب را برایتان بگویم که در جشن پیروزی حزب الله در لبنان اتفاق افتاد. یکی از روزنامه نگاران خارجی می خواست به هر نحوی وارد شده و رهبر حزب الله را ببیند و دنبال مسوولین حزب الله می گشت تا به او اجازه دهند تا نزد سید حسن نصرالله برود ولی کسی را پیدا نمی کرد. حاج عماد به او نزدیک شد و بدون معرفی خودش گفت: چه می خواهی؟ آن فرد گفت: می خواهم به نصرالله برسم. حاج عماد به او گفت: برو و به هر جا رسیدی بگو "حاج" من را فرستاده است. وی به هر جا رسید گفت حاج من را فرستاده و راه برایش گشوده می شد تا اینکه پرسید : او که بود؟ به او گفتند: او حاج رضوان بود!
بعد از شکست دشمن اسرائیلی در سال 2000 آنها درصدد آن بودند که نیروی حزب الله و حاج رضوان را مورد حمله قرار دهند و خودشان را در نیروی هوایی و دریایی و زمینی به طور جدی آماده کردند.
دشمن اسرائیلی در زمین دو گروه داشت به نامهای گولانی (که مخصوص هلی برن نیرو به داخل خاک لبنان و ضربه از پشت و عملیات های چریکی است) و ایگوز که آنها را شکست ناپذیر می دانست و ایگوز در لغت به معنای گردوی ناشکننده است. که حاج رضوان می گفت آن را در جنگ خواهیم شکست و ما این کار را کردیم و در جنگ 33 روزه آن را شکستیم. این مختصری از قدرت اسرائیلی بود. حال ببینیم حاج رضوان در مقابل این قدرت چه قدرتی را تجهیز و آماده کرده بود؟
اول اینکه حاج رضوان از درون خود به چیزی معتقد بود و با تمام وجود به آن یقین داشت و آن چیزی بود که دشمن آن را نداشت که اعتقاد به خدای واحد قهار بود. و دومین مساله، که سید حسن نیز بدان اشاره کرد، آن بود که ما فرزندان محمد و علی و حسن وحسین هستیم. و مساله سوم اینکه، معتقدیم سلاحی که ما در دست داریم نیز فایده ای نخواهند داشت الا به مدد حقتعالی چرا که آیه کریمه می فرماید: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. بالاخره جنگ شروع شد و با برنامه ریزی و نقشه های زیرکانه حاج رضوان توانستیم پیروزمندانه از آن خارج شویم. در ایام جنگ به طور مداوم دشمن، با زدن مدارس و بیمارستان ها و راههای لبنان به ما ضربه زد و حاج رضوان در آب آن را تلافی کرد و آن ضربه سنگین و آنی را با زدن ناو ساعر به آنان وارد کرد. همچنین با زدن موشک ها به مناطق اشغالی که آنان تصور نمی کردند حزب الله آنان را در اختیار داشته باشد حاج رضوان غافلگیرشان کرد و خصوصا زدن تانکهای مرکاوا، که فقط در طول یک روز 39 تانک مرکاوا را منهدم کردند که به قتلگاه تانک ها معروف شد.
اینک هرچه از حاج رضوان بگوئیم بخش کوچکی از شخصیت وی می باشد و معلومات ما در این باره اندک است، امیدواریم روزی برسد که حزب الله اطلاعات بیشتری درباره ایشان منتشر سازد.
در حالی که دشمن به دنبال انتقام از این شخص بود، او به طور عادی در میان مردم عبور و مرور می کرد و معروف بود که خود او به زمین جنگ وارد شد و در صحنه جنگ 33 روزه مشارکت کرد. و معروف است که ایشان به هر جایی که می خواستند بدون هیچ ترسی می رفتند و در صحنه جنگ با یک لباس معمولی حضور می یافتند و وقتی ایشان عرصه جنگ را ترک می کردند دیگر مجاهدان می پرسیدند این فرد شجاع که بود که با ما جنگید و پاسخ می شنیدند: او حاج رضوان بود!
حاج رضوان خودش در اکثر عملیات ها شرکت داشت و هر نقطه خطرناکی که بود، او نیز حاضر بود تا جایی که سایر برادران تعجب می کردند چرا که آن نقاط جایی نبود که یک فرمانده در آن سطح بخواهد حاضر بشود، او باید بر مسائل اشراف داشته باشد و برنامه ریزی کند ولی ایشان در صحنه جنگ نیز شرکت می کرد.
در افراد متفاوت می بینیم که وقتی مساله ولایت فقیه مطرح می شود از ارادت زبانی و بحث نظری و فکری فراتر نمی روند اما وقتی به حاج رضوان می رسیم می بینیم که مساله ولایت فقیه در ایشان نه فقط در حرف که در عمل و با تمام توان بروز می کند. با اینکه حاج رضوان هزاران وسیله و عنصر قدرتمند از سلاح حزب الله را دراختیار داشت، در لحظه مواجهه با کوچکترین مسائل هم به رهبر بزگوار حضرت آیت الله خامنه ای رجوع می کرد که وظیفه شرعی خود را در آن مساله نیز بداند. وی هنگامی که با مسائل مختلف مواجه می شد به ولایت رجوع می کرد و می گفت که در مقابل ولایت همه چیز و همه کس هیچ اند چرا که ولایت، هدف و مسیر و زندگی او بود و هنگامی که حاج رضوان امام خمینی را درک کرد فهمید که باید در این راه خود را فدا کند. این فقط ویژه خود او نبود و او تمام مجاهدین زیردست خود را نیز تقدیس کننده و پیرو ولایت تربیت کرده بود چراکه معتقد بود پیروی از این راه تنها راه پیروزی است. انسان کریم است ولی حاج رضوان در آن درجه ای از کرامت قرار داشت که وقتی شهید شد حتی یک خانه از خود نداشت تا حدی که مسوول ارتباطات که اتصالات تلفنی حاج عماد را مهیا می کرد دنبال آن بود تا با جمع آوری پول، خانه ای را برای او خریداری کند. بر خود و خانواده اش و هر آنکه او بر آن تملک داشت سخت می گرفت و فقط می خواست به مجاهدین رسیدگی کند و مشکلات آنان را برطرف نماید.

شهید عماد مغنیه ساده زندگی میکرد  

فقط کرم ویژگی بارز حاج عماد نبود بلکه وقتی او در میان مجاهدین قرار می گرفت مانند یک عضو معمولی دیده می شد نه یک مسوول

. در کارها با دیگران مشارکت می کرد چنانکه قابل تشخیص نبود آیا او حاج رضوان و مسوول است یا خیر؟! او چنان بود که وقتی مظلومی را می دید مانند کودکی کوچک ناراحت می شد و به گریه می افتاد ولی آنگاه که در مقابل دشمن قرار می گرفت قلبش مانند شیر می شد که هیچ چیز آن را نمی لرزاند.
اینک می خواهم بگویم که حاج عماد فقط یک فرمانده نظامی پیروز در مقابل دشمنان نبود بلکه او چنان فکر و اندیشه ای داشت که نه فقط مسائل لبنان که مسائل جهان اسلام را هم به خوبی تحلیل می کرد. داستان کوتاهی را نقل می کنم تا سطح هوش و تحلیل و قدرت ویژه حاج عماد مشخص شود و معلوم شود که او می توانست پرونده ها و موضوعات متعددی را به عهده بگیرد اما صرفا برای این مساله اساسی مصمم شده بود تا قاتلان انبیاء را شکست دهد. بعد از پیروزی سال 2000 جمعی از اندیشمندان ایرانی بحثی را مطرح کردند که چرا حزب الله بعد از این پیروزی باید فقط در لبنان بماند و نباید در کل جهان اسلام و عرب گسترش داده شود و با تهیه نوشتاری حول این موضوع که فکر حزب الله بعنوان یک فرهنگ باید در میان مسلمانان گسترش یابد به لبنان و محضر سید حسن نصرالله وارد شدند. پس از انجام ترتیبات امنیتی و بازرسی های خاص به محضر رهبر حزب الله رسیدند و در آن موقع حاج رضوان را نیز آنجا بود. آنها که وارد شدند حاج رضوان می خواست آنجا را ترک کند چرا که موضوع به رهبر حزب الله مربوط می شد ولی سید به ایشان فرمودند الان به تو احتیاج داریم و می خواهیم از تو بشنویم، بمان!
از آنجا که سید حسن از قبل موضوع را مطالعه کرده بودند پس از شروع جلسه گفتند اجازه بدهید تا نظرات حاج رضوان را در این مساله بشنویم. معروف است که در آن جلسه حاج رضوان به مدت یک ساعت و نیم درباره اینکه با چه طرحهایی و چگونه می توان این فکر را به مناطق دیگر گسترش داد صحبت کرد چنانچه تصور شد او یک جامعه شناس زبده مشرف به مسائل بین المللی است و اندیشمندان حاضر متعجب شده بودند که این مرد کیست که نزد رهبر حزب الله است؟
آنچه گفته شد درباره شخصیت فردی و اجتماعی و افکار حاج رضوان بود و نکته باقی مانده این است که او واقعا مثال حقیقی تعبیری بود که رهبر انقلاب برای او به کار بردند و آن این بود که حاج رضوان، فرزندی برای امام خمینی بود.
امروز دشمن تصور می کند که با کشتن حاج رضوان مشکلی را در صفوف مقاومت پدید آورده است ولی برعکس امروز پس از حاج رضوان، همه مجاهدان به سوی هدفی که حاج رضوان می پیمود حرکت می کنند. جسد حاج رضوان بود که به سوی خدا رفت اما روح او و فکر او و راه او و فرهنگ او در همه جوانان حزب الله زنده است و از بین نمی رود. دشمن تصور می کند که کار تمام شده است اما برعکس همچنانکه رهبر حزب الله فرمودند ما امروز در شهادت حاج رضوان بشارت پیروزی را می بینیم.
دشمن این را می داند چرا که در جنگ 33 روزه (حرب تموز)، آنها در بیمارستان هایشان مجروحانی را دیدند که وقتی از آنها سوال می شد شما با چه وسیله ای اینچنین مجروح شده اید؟! می گفتند ما افرادی را در جنگ دیدیم که سوار بر اسب با لباس سفید آمدند و دستان ما را با شمشیر قطع کردند. که به آنها گفتند شما مجنون شده اید! (این مساله همان زمان در روزنامه های اسرائیلی بازتاب یافت) اما برای ما این مساله قابل باور بود چرا که در قرآن خوانده بودیم که در جنگ بدر سپاهی از ملائک به مدد مسلمانان آمدند،" فایدناهم بجنود لم تروها". اگر قرار باشد مسائلی را که در جنگ 33 روزه اتفاق افتاد را بازگو کنیم از عظمت آنها موی سر انسان سپید خواهد شد. فقط به یکی دو مورد اشاره می کنم. یکی از مناطقی که موشک های حزب الله به سمت آنها باید پرتاب می شد منطقه ای بود معروف به سدیروت. گروهی مامور تنظیم و نصب موشک ها شدند ولی هنگامی که مسوول می خواست موشک ها را پرتاب کند مشاهده کرد که موشک ها به سمت منطقه ای دیگر به نام کفرجل عادی اند. طبعا به گروه تنظیم موشک گفته شد چرا جهت موشک را تغییر داده اید، آن را اصلاح کنید! برادران برای بار دوم، موشک ها را با میخ های مخصوصی که هست محکم کردند و در جهت پرتاب به سوی سدیروت قرار دادند اما باز جهت موشک ها به سوی دیگر بازگشت کرد! این بار تماس گرفته شد که گرچه جهت پرتاب اشتباه است اما باید موشک ها را پرتاب کنند چراکه لو خواهند رفت. موشک ها پرتاب شدند و تقریبا بعد از حدود یک ربع، تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام کرد که موشکهای حزب الله به منزل نظامیون اصابت کرده، 12 نظامی را کشته و 40 تن دیگر را زخمی کرده است. همچنین در روزهای پایانی جنگ و در روز آخر که دیگر نیروهای حزب الله در منطقه نبودند و موشک هایشان تمام شده بود، موشک هایی به سمت اسرائیلی ها پرتاب شده اند و حزب الله هم نمی دانست که چه کسی این موشک ها را پرتاب می کند! گاهی اوقات که اوضاع حساس می شد سید می گفت رها کنید وبیائید خداوند خودش می داند در این معرکه چه کند. هنگامی که جنگ بالا می گرفت و شرایط سخت تر می شد افراد سید حسن را بشاش تر و انس او را با خداوند بیشتر می دیدند و ایشان تمام این 33 روز را روزه گرفتند.

 

منابع سلسله مقالات شهید عماد مغنیه

:
سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی
خبرگزاری فارس
واحد مرکزی خبر
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
رجا نیوز
شیعه نیوز
ايرنا
سایت الف
سايت مقاومت
پرس تی ی بیروت
انصار نیوز
سایت ۴ دیپلمات
جهان
خبرگزاری ایسنا
www.aviny.com
www.hamshahrionline.ir
www.ebtekarnews.com
www.farhangnews.ir
www.farhangnews.ir
www.shia-online.ir
www.irdiplomacy.ir

روحش شاد

 

 

 

گزارش تخلف
بعدی